مشکلات اخلاقی و معامله ضد ایرانی در سازمان رستاخیز نوین ایران

امید دانا

در نوشتار پیشینم در ارتباط با استعفای خودم از سازمان رستاخیز توضیحاتی را دادم، در این نوشتار به مسائل پشت پرده پیرامون سازمان میخواهم اشاراتی داشته باشم.

روند سازمان رستاخیز نوین ایران که خود پایه گذار اصلی این جریان فکری هستم، به یکباره از سوی شخصی به نام فرشاد ورهرام به گونه ای دیگر تغییر مسیر داد.

فرشاد ورهرام در سفری که به آمریکا رفت، با اشخاصی وارد گفتگو شد، که ماحصل گفتگوهای ایشان قول قرارهایی بود( هنوز پی به کل این دیدارها و جزیات بیشترش نبرده ایم اما بزودی همه چیز آشکار میشود.)

یکی از مفاد جلسات فرشاد ورهرام و طرف مذاکر کنند (بزودی اعلام میشود) کم رنگ کردن شخص من بود، آن هم به دلیل استوار بودن من بر باورهایم که باعث مشکلاتی در سطح سیاسی برای سیاسی بازها شده است، در این جلسه جناب فرشاد قول میدهد تا در صورت جایگاه مناسبی در شورای ملی نقش من را در سازمانی که با تلاشهای شبانه روزی من به بار نشسته بود کم رنگ کند، تا اربابان ایشان به ازای خوش خدمتی ایشان را وارد شورای ملی کنند.

پس از بازگشت ایشان به کشور سوئد، همانگونه که در نوشتار پیشینم توضیح داده بودم، سازمان از برگزاری 22 بهمن وارد بحث های سخیف و دور از انتظار شده بود، که عامل این کنش های خاله زنکی تنها یک شخص غیر سیاسی بود که برای گرفتن پناهندگی اندک زمانی در تظاهراتهای ما شرکت کرد و بلاخره اقامتش را گرفت، کنش های مرموز و بیمارگونه این عنصر بی سواد باعث اعتراض اعضای با ریشه و اصلی سازمان منجمله خود شخص فرشاد ورهرام را در پی داشت.

پیش از سفر ایشان به کشور آمریکا من با جناب فرشاد به توافق رسیدیم این شخص را از سازمان اخراج کنیم و در صورت اعتراض دوست پسر این خانوم ایشان نیز اخراج شوند، اما پس از آمدن جناب فرشاد از آمریکا به ظاهر آن خانوم خاطی از سازمان اخراج شدند اما دوست پسر ایشان بیکباره در زمانی که من بابت بیماری در بیمارستان بودم همکاره سازمان شدند و یاران باریشه ما از طریق تلفن مشکلات را به من گوشزد میکردند و اظهار نگرانی از وضعیت موجود داشتند. (البته در صورت لزوم مشکلات اخلاقی این اشخاص را به گونه ای روشن تر در نوشتار آینده خودم بیان خواهم کرد.)

رفتارهای جناب فرشاد پس از بازگشتشان از آمریکا به یکباره تغییر کرد، روند اخلاقی ایشان به قدری با گذشته تفاوت داشت که تمامی اعضای سازمان این امر را متوجه شدند و در این زمینه با من وارد گفتگو شدند، ایشان با طرفداری بی منطق از اعضای اخراجی باعث دلسرد شدن اعضای اصلی سازمان شدند و شوربختانه من در بیمارستان بودم و جناب فرشاد در نبود من با اعضای اخراجی و بیریشه که بیشترشان برای گرفتن اقامت حاضرند دست به هر کاری بزنند، باندی تشکیل دادند و قصد سرکوب و زهر چشم گرفتن از اعضای سازمان را داشتند، که در این ارتباط بزودی مفصل تر خواهم گفت، اما همین بس که در این باره ایشان حاضر شدند اخلاقیات را زیر پا گذاشته و یک دختر معصوم را در جلسه ای مخفیانه محاکمه کنند و هر آنچه لایق باندشان بود به این دختر معصوم نسبت دهند.

زمانی که خبر تشکیل باند ارزل اوباش توسط فرشاد در بیمارستان به من رسید، لبخندی تلخ زدم و به حال ایشان بسیار تاسف خوردم که خود را بسیار ارزان فروخت، لبخندی تلخ زدم که روی ایشان حساب ویژه ای باز کرده بودم، اما ایشان برای به دست آوردن قدرت و پست و مقام به من خیانت کرده اند، بسیار برایم تکان دهنده بود ایشان در این معامله سیاسی حاضر شدند بدین گونه شخصیت خودشان را به لجن بکشند و در کنار انسانهایی بنشینند که همگی از نظر اخلاقی دارای مشکلات فراوانی هستند و از نظر شخصیتی بسیار بی ثبات میباشند.

در روز 2 آپریل من آغاز کردم به نامه نگاری به شخص فرشاد و اعتراضات خودم را آغاز کردم اما در روز 4 آپریل متوجه شدم، سرطان خیانت تمام وجود ایشان را در بر گرفته و دیگر امیدی برای بازسازی نمانده بود.

در این شرایط دو راه برای من و دیگر اعضای سازمان نمانده بود، یا باید اعلام میکردیم، باند فرشاد و ارازل اوباش از سازمان اخراج شده اند و ما سازمان رستاخیز نوین ایران هستیم و یا باید همه چیز را میگذاشتیم و دل از آنچه که خود کاشته بودیم می کندیم.

من و یاران سازمان رستاخیز راه دوم را برگزیدیم، باوجود اینکه تمام پسوردها دست من بود آنان را آماده کردم و در شب 5 آپریل تحویل جناب فرشاد ورهرام دادم و استعفا خودم را به ایشان اعلام کردم، و تصمیم گرفتم در روز 6 آپریل استعفا خودم را به صورت علنی اعلام کنم، که در همان روز جناب فرشاد به دیدار من آمدند و نزدیک به 4 ساعت در برابر من توجیه کردند، در کل بابت دروغهایی که ایشان با علم سفسطه به خورد من میخواستند بدهند زیر بار نرفتم و تصمیم به استعفا و اعلام علنی گرفتم، که ایشان در آخر مطلبی را گفتند که من در تصمیم خودم منصرف شدم، ایشان گفتند استعفا به صورت علنی باعث خوشحالی دشمنانمان میشود، بهتر است استعفا خودت را علنی نکنید و ما بیانیه ای را تنظیم کنیم و بگویم به علت خستگی دیگر شما قادر نیستید با سازمان رستاخیز همکاری کنید، (اما دل غافل که ایشان باز صداقت نداشتند و در همین گفته خویش نیرنگ کردند) من پذیرفتم و قرار شد با یاران دیگر که میخواهیم استعفا دهیم به صورت غیر علنی باشد.

در روز 7 آپریل من استعفا خودم را اعلام کردم و از سازمان رستاخیز نوین با 70 درصد از یاران استکهلم و خارج از ایران و صدرصد یارانمان در داخل ایران استعفا غیر علنی خویش را ابراز کردیم، و در جایی به صورت رسانه ای منتشر نکردیم.

استعفا دسته جمعی ما اعضای اصلی سازمان برای جناب فرشاد ورهرام بسیار گران تمام شد، زیرا به اربابانشان در داخل آمریکا قول داده بودند روند سازمان رستاخیز را به دلخواه آنان تغییر دهند، اما با استعفا دسته جمعی ما دیگر سازمانی وجود نداشت، که ایشان به وعده هایش عمل کند، و بدین گونه نقشه هایشان نقش بر آب شد.

پس از استعفا ما ایشان بسیار خشمگین شدند و خود و باند بی سوادشان را به مدت یک هفته مامور کردند تا با یاران کنار رفته تماس برقرار کنند، تا شاید بتوانند جلوی افتضاح موجود را بگیرند، در این زمینه در یک ساعت به مدیر برنامه های سازمان که استعفا داده بود بیش از 20 بار تلفن زده شد، اما یاران کنار رفته بر تصمیم خود بسیار پا برجا بودند و به هیچ عنوان زیر بار نرفتند.

در روز 14 آپریل زمانی که فرشاد ورهرام ملاحظه کرد موفقیتی در زمینه بازگرداندند، ما ندارد به فکر انتقام از شخص من گرفت، انتقامی بسیار کودکانه و مضحک، ایشان پا روی باورهای زرتشتی خویش گذاشتند و به عنوان یک زرتشتی زاده حاضر کردند، به مانند تازی صفتان دروغی شرم آور را بیان کنند، و در وب سایت سازمان که تمامی مطالبش را من نوشته و تهیه کرده بودم، بیانیه اخراج من را به زشت ترین حالت ممکن درج کنند.

جناب فرشاد ورهرام پرسشی از شما دارم و روی سخنم تنها با شخص شما هست:

آیا این دروغ زننده و سخیف را میتوانید با نزدیکترین عزیزانتان مطرح کنید؟

آیا این دروغ پلید را در خلوت خود چگونه توجیه میکنید؟

آیا پیشنهاد اربابانتان در آمریکا ارزش چنین دروغی را داشت؟

آیا پیشنهادهای داده شده ارزش داشت دل منی که هزینه ها برای ایرانم دادم و شخص شما بخوبی می داند را بشکنید؟

جناب فرشاد ورهرام در اظهارتی که داشتند، گفته اند: اخراج امید در دست من نبوده بلکه سازمان تصمیم گرفته بود!

جناب فرشاد ورهرام، توهم شما من را حیرت زده می کند، از کدام سازمان سخن میگوید؟ شما خودتان بارها به شخص من گفته اید روی هیچکس به جزء تو حساب باز نمیکنم، آیا این شما نبودید که می گفتید هیچ کس در این سازمان لیاقت نظر دادن ندارد، و من همواره به شما اعتراض میکردم، حال چه شده بیکباره شما از تصمیمات سازمان سخن به میان بر میدارید و گناه دروغتان را به گردن چند زیر دستی می اندازید.

جناب فرشاد اخلاقیات شما امروز به کجا رسیده؟ که به ارازل اوباش در خدمتتان که تک تک شان مشکلات اخلاقی فراوانی دارند که در صورت نیاز همه موارد را به ملت عزیزم خواهم گفت، ماموریت میدهید تا با من تماس برقرار کنند و با چاپلوسی و نقش بازی کردن، وقاحت را بدان جایی برسانند که صدای من را ضبط کنند، و اینقدر بی شرافت باشند که تهدید به پخش صدا کنند، اما به قدری بی شهامت باشند که جرائت پخش صدای من را نداشته باشند.

جناب فرشاد ورهرام من چیزی برای پنهان کردن ندارم که به ارازل اوباشت فرمان میدهی تا صدای من را مخفیانه ضبط کنند، که ای کاش به قدر سر سوزی شهامت داشتید و یا داشتند، صدای من را در اختیار مردم کشورم قرار میدادند.

اما اینکار وقیحانه شما باعث میشود همگان از این پس زمانی که با شما و اطرافیانتان سخن میگویند، حواسشان باشد شما صداهای آنان را ضبط نکنید.

جناب فرشاد اخلاقیات شما به کجا رسیده است که یکی از ارازل اوباش دیگرت را می فرستی تا من را تهدید به ضرب و شتم کند، همان ارازلی را می گویم که با خود شما در شورای ملی کاندید شده است، همان ارازلی را میگویم که به گفته خود تازی صفتش در طول زندگانیش هیچ کار سیاسی نکرده است.

جناب فرشاد متن این اوباش را که در سایت شورای ملی درج شده است با گرفتن عکس در اینجا می آورم، تا اندکی هم میهنان ما بهتر با مسائل آشنا شوند.

متن شخصی که در شورای ملی خودش را کاندید کرده و بابت اینکه اسنان بی ریشه ای است از ذکر نامش معذور می باشم:

(اوج مبارزات سیاسی من در تابستان ٨٨ بود. در بسیاری از تظاهرات چه در برابر سفارت جمهوری اسلامی در استکهلم و چه در جاهای دیگر حضور من با پرچم شیر و خورشید به پادنام یک ایرانی بود. تا پیش از انتخابات ٨٨ حتی برای پشتیبانی از هممیهنانم در تظاهراتی که در سرزمین های دیگر چون دانمارک و هلند بود هنبازی میکردم.

Untitled 688                                عکس از سایت شواری ملی 

همانگونه که مشاهده کردید این آقا اوج مبارزات سیاسی اش در سال 88 در شهر استکهلم به گرفتن پرچم شیروخورشید خلاصه می شود، حال به واسطه شما جناب فرشاد این بی ریشه به خودش اجازه میدهد من را تهدید کند، به قول معروف، ما اگر از سر بریده می ترسیدم در محفل عاشقان نمیرقصیدم.

اگر در جاهایی که من بودم اندکی ایشان رفته بودند تا کنون بارها آن ور صورتشان به مانند این ور صورتشان بر هم می ریخت، بگذریم تنها این قسمت را اشاره کردم تا هم میهنان داخل کشور به عمق فاجعه بیشتر آشنا شوند که چه کسانی خود را کاندید شورای ملی کردند و دارای چه سابقه و شخصیتی می باشند.

جناب فرشاد ورهرام شما پس از 30 سال زندگی در خارج از ایران و با وضعیت خوب مالی هنوز توانایی تهیه ده پرچم شیروخورشید را ندارید و از پرچم هایی که من با اعتبار خودم از جناب فتحی مدیر رادیو ندای پادشاهی و حمید وحدتی دبیرکل پرچمداران انقلاب مشروطییت ایران دریافت کرده ام، سود می برید و هم اکنون با وجود در خواست این دو عزیز از شما مبنی بر تحویل پرچمها به شخص من همچنان از مسئولیت تحویل پرچمها شانه خالی می کنید و خودتان را حسابی به آن راه زده اید.

مسئله پرچمها را مطرح می نمایم تا مردم کشورم بدانند چه کسانی خود را کاندید شورای ملی کردند، کسانی که حتا توانایی تهیه پرچم کشورشان را ندارند، و تنها میتوانند با اوباش گری و زورگیری کارهایشان را پیش ببرند، براستی جناب فرشاد با این حال و روزتان چگونه به خود جرائت داده اید دست زیر دست خود را بگیرید و بروید در شورای ملی و مدعی تایین سرنوشت برای ایران عزیزتر از جانم را داشته باشید؟

جناب فرشاد ورهرام در گفتگوهایی که انجام داده اید اظهار کرده اید، چرا امید تنها نام من را به زبان می آورد و از بقیه چیزی نمیگوید.

پاسخ بسیار روشن است، من هیچ گاه نام حقیر زادگان که برای لقمه ای نان شرافتشان را به مانند آب خوردن می فروشند نخواهم آورد.

پاسخ بسیار روشن است، سیاست کاری من حمله به افراد دون پایه نیست، من همواره به ریشه فساد حمله می کنم، و ریشه این بی اخلاقی ها از سوی شما می باشد و به همین منظور من تنها نام شما را بر زبان خواهم آورد.

جناب فرشاد در کودتای ناجوانمردانه ای که بر علیه من می خواستید انجام دهید، پاسختان چند سیلی بسیار محکم بر روی صورتتان بود، تو دهنی که در باب خیانتتان از سوی اعضای سابق سازمان و هموندان امروز سازمان میهن سالاری دریافت کردید از ذهنتان هیچگاه فراموش نخواهد شد.

همانگونه که مشاهد فرمودید، نیروهای صادق و کاری و با شخصیت شما را رها کرده و خود به برپایی سازمانی به مراتب نیرومند تر از گذشته سازمان میهن سالاری را پایه گذاری کردند، اما به رسم دوستی گذشته خویش با شما امیدوارم درس عبرتی از اتفاقات روی داده گرفته باشید، که عاقبت خیانت تنهایی و سرخوردگی است.

امروز به شما پیشنهاد میکنم به صورت رسمی از کسانی که بهشان بد کردید پوزش بخواهید و طلب بخشش کنید، اشتباه نکنید من و همرزمانمان نیازی به پوزش شما نداریم، اما این طلب بخشش اندکی نشان خواهد داد همچنان قطره ای انسانیت را در شما میتوان یافت.

نیازی نیست از شخص من پوزش بخواهید، بجای من بروید از دخترکانی که به دست شما و ارازل اوباشتان در نبود من بازجویی پس دادند پوزش بخواهید.

بابت دروغ سرایی هایتان در باب لایک فیس بوک سازمان از ملت ایران پوزش بخواهید.

از یاران ایرانمان که احساسات پاکشان را پای میز معامله فروختید پوزش بخواهید.

جناب فرشاد من از حق خودم می گذرم و کینه ای از شما در دل ندارم هر چند که دیگر به شما اطمینانی نخواهم کرد اما این را بدانید گذشت من به منزله رها کردن شما نیست زیرا من از حق یارانمان نخواهم گذشت،  یک فرصت دیگر به شما میدهم که طلب بخشش کنید در غیر اینصورت  در نوشتار آینده ام تمام مسائل را با ذکر جزیات بیان خواهم کرد و هیچ ملاحظه ای نخواهم کرد، زیرا راه در جهان یکی است و آن راه راستی است.

نگارنده: امید دانا

6 نظر برای “مشکلات اخلاقی و معامله ضد ایرانی در سازمان رستاخیز نوین ایران

  1. درود بر شما امید دانا عزیز که زودتر این جناب فرشاد را شناختی همانگونه که قبلا به شما گوشزد کرده بودم ایشان انسان ناجوری هستند به هر حال ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است

  2. یک عده دلقک السلطنه ی بیکار و ابله جمع شده اند به اسم «کنشگر فرهنگی و سیاسی» مهمل می بافند و خوش اند دور هم. اعتماد به نفستان جای تقدیر دارد حقیقتن!

  3. خطاب به اپوزیسیون کاذب

    به نظر من نیازی نیست که رژیم اسلامی بخواد با آمریکا یا اسرائیل جنگ کنه،،کافیست کمی‌ از پول زحمت کشیده ملت را خرج اپوزیسیون کاذب در خارج کشور کنه،،و آنها با وارد شدن به سازمانهای پادشاهی آن را به اوج برسانند و بعدش هم با زیر پا گذاشتن مرامنامه و هتاکی به شاهزاده که خط قرمز میهن دوستان است آن سازمان را حتا در نزد پادشاهی‌ها مشکوک نشون بدندو جلوگیری از اتحاد اپوزیسیون کنند،،و چه بسا کسانی‌ که دانسته یا ندانسته وارد بازی این رژیم که وحشتش فقط از خان دان پهلوی و طرفدارانش هست بشوند،.

    و همچنین به باور من خطر اپوزیسیونی که بخاطر وحشت از رژیم دیکتاتور و نیاز به دیدار اقوامشان در ایران از حضور در تظاهراتها و اجتماعات سیاسی امتناع دارند خیلی کمتر از این اپوزیسیون کاذب می‌باشد.

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s