مارادونای زندان
آیتم های سریالی تماشای دربی در کنار محرومان و معلولان و آسیب دیده ها، همچنان در کنداکتور برنامه «نود» قرار دارد. خب، در این بی سوژگی و جو ملال انگیز فوتبال ایران، خلاقیت عادل و گزارشگرانش هم حدی دارد. اما این سوژه دستمالی شده اینبار با یک شوک دراماتیک همراه بود؛ ملاقات با مارادونای سابق فوتبال ایران در سالن های زندان «قزل حصار». خصوصا آنجا که از بازی خیریه با لباس تیم ملی در زمین چمن همین زندان در زمانی گفت که به قول خودش «با عزیت و احترام» آمده بوده، و چند سال بعد با دستبند و در لباس زندانیان از کنار این زمین گذشته و بر گذشته اش افسوس خورده است.
ستاره ها در زندان
اغلب علاقه مندان به فوتبال از آنچه «علی اکبریان» را تا پای چوبه دار برد و مجازاتی بدتر، یعنی حبس ابد را در سرنوشت او نوشت، خبر دارند. اکبریان تکنیکی، اکبریان آقای گل، اکبریانی که در دو تیم بزرگ پایتخت بازی کرد و همیشه محبوب تماشاگران بود. اما او تنها ستاره زندانی فوتبال ایران نیست. زیاد دور نمی رویم، همین یک دهه پیش خبر بگیر و ببندهای بازیکنان زیادی در رسانه ها منتشر می شد و خیلی بیشتر هم نمی شد و در حد اخبار درگوشی باقی می ماند؛ که حالا یا در مهمانی های آنچنانی شرکت کرده بودند، یا جایی پا گذاشته بودند که نمی باید.
مثلا «ع- م» که در خانه ای حوالی خیابان شریعتی دستگیر شد و نه فقط جایگاه لژیونری اش به باد رفت، که نقشش از پیشانی خط حمله تیم ملی هم پاک شد. یا «م- خ» که از ستاره های تیم استقلال بود و می گفتند از امیدهای فوتبال ماست، ولی توی خانه ای بدنام گرفتندش و آبرویش رفت و همه رویاهایش نقش بر آب شد.
از قدیمی ها هم «م- ف» بود که با دعوا و درگیری و شرب خمر کارش به بازداشت کشید و آه که شلاقش زدند. حالا تصور کن حال آن کارمند جوان دادگستری را که ناظر اجرای این حکم بود و تعداد ضربه هایی که به پیکر اسطوره پاطلایی کودکی اش می خورد را شمرده بود. برایم تعریف می کرد و اشک می ریخت.
راستی «لیث نوبری (ناصری)» مهاجم زهردار تیم پاس را یادتان هست؟ معلوم نشد کار او به کجا کشید و آخر تبرعه شد یا نه، اما یک روز روزنامه ها از پیدا شدن جسد یک دلال فوتبال خبر دادند. مقتول یک شهروند عرب بود که پیکر مثله شده اش را در خانه مجردی لیث پیدا کردند. از قضا درست آن طرف کوچه، مقابل پنجره اتاق خواب من! از بغال و نانوای محل شنیدم که مرد بینوا سخت شکنجه شده بوده و حتی سیم تلفن را دور گردنش پیچیده بودند و…
در انتهای همین خیابان «پلیس»، زندان قصر قرار داشت. چند سالی ست که این زندان تخلیه شده و اخیرا تبدیلش کردند به پارکی باصفا و موزه و مجتمع فرهنگی. اما به وقتش که هنوز برج و باروهای این زندان به پا بود و به جای مجسمه های فعلی، سربازان واقعی در آن نگهبانی می دادند؛ چند شبی زندانیان میزبان فوتبالیست های معروف بودند. یک بار آن دفعه که کار دربی تهران به یقه گیری استیلی و کله زدن نوازی کشید و نیروی انتظامی به شدت با این دو ستاره سرخ آبی برخورد کرد و تحویل زندان دادشان! (سال 1379)
بار بعد هم «م- م» بود که در زمانه کسوت و تازه بازنشستگی، به جرم ربودن یک دختر فراری دستگیر شد. چند روز بعد که از قصر بیرون آمد، ناراحت بود که چرا چنین تیتر و خبری در موردش منتشر شده. تیتر بعدی را خود او به دست ما داد: «مگه دختر فراری رو هم می دزدن؟!» (هفته نامه تماشاگران/ تابستان 1380)
این ستاره تکنیکی پرسپولیس و تیم ملی که حالا سخت بیمار و نفس تنگ شده بود، حتی نتوانسته بود نظر زندانیان و زندانبانان خود را جلب کند. در بازی گل کوچک با همبندی ها نه تنها گل نزده بود، بلکه تیمش هم باخته بود و افسرنگهبان زندان به کنایه می گفت: «این که نمی تونه چند دیقه بدوئه، چطور فوتبال بازی می کرده؟!»
چه می شود کرد؟
اما بی شک هیچکدام این ها به اندازه «علی اکبریان، مارادونای ایران» زجر نکشیدند. آن هایی که نتوانستند به فوتبال برگردند، یا از این بدنامی که به جان شان افتاد صدمه دیدند و به حاشیه رانده شدند، هیچکدام مثل علی اکبریان خاک و خاکسترنشین نشدند. رنج این مرد را در آن حلقه اشکی که مقابل دوربین تلویزیون لرزید و به چشمش نشست، میلیون ها نفر دیدند. این صحنه بدیع آنقدر متاثر کننده و آنقدر مهم بود که بی تردید از همان دوشنبه شب تلفن ها به کار افتادند و خیلی ها در صدد کمک برای آزاد کردن آن ستاره خاموش هستند.
با اینکه از جزئیات پرونده اکبریان اطلاعاتی در دست نیست، ولی متاسفانه شواهد و ظواهر به صورتی ست که بعید است بشود کمک زیادی به او کرد. کیست که نخواهد، ولی می دانیم که جرم او مثلا مالی نیست که با یک گلریزان و بازی خیریه و امثال این ها مشکل حل شود. برایش ابد بریده اند و نهایت پی گیری ها به این ختم می شود که شاید عفوی بخورد و تعداد سال هایی که باید در زندان بماند را بداند؛ مثلا 10 سال دیگر، نمی دانم، باید کارشناسان نظر بدهند. ولی می شود به خانواده اش رسیدگی کرد، وثیقه جور کرد تا مرخصی بیاید، دوستانی که دست شان می رسد هزینه کنند تا دستش تنگ نباشد و حرمت این مرد در زندان حفظ شود. از این ها بالاتر، پی گیری امکان انتقال او به زندان اوین است. مجرمین مواد مخدر در زندان قزل حصار نگهداری می شوند و مسلما شرایط اوین به مراتب بهتر از آنجاست.
از طرف دیگر، آن ها که می خواهند کار خیر کنند، فراموش نکنند که امثال علی اکبریان زیادند و مشکل بعضی از این افراد اینقدر هم حاد نیست و می شود آسان تر نجات شان داد. مثال: «جواد گلپایگانی» بازیگر و تهیه کننده ای که همه ما از او خاطره داریم و زمانی برای دیدن هنرنمایی اش در سریال «آیینه عبرت»، پای تلویزیون می نشستیم. از زوج هنری اش «محمود دینی» شنیدم که «آتقی» معروف بابت دیه یک تصادف به زندان افتاده و چون از پس پرداختش برنیامده، آنجا مانده و مشمول جریمه شده و حالا باید دوبرابر دیه بدهد.
چرا خود فوتبالی ها را نگوییم؟ حتمن آقای رویانیان و بازیکنان بزرگ پرسپولیس خبر ندارند که یکی از بازیکنان سابق تیم جوانان شان در اوین زندانی است. اگر قصد کار خیر دارند، از مسئولان زندان سوال کنند. خواستید سراغ بگیرید، بگویید آن ستاره تیم زندان که جوان رعنایی هم هست و با همبازی هایش تیم اوین را قهرمان مسابقات زندان های کشور کرد. همان جوانی که بابت چند میلیون مهریه گرفتار شده و جای زمین چمن، در سالن محصور و دلگیر زندان توپ می زند. همانی که عشقش رها شدن از بند است و به خاطر نماندن و نپوسیدن و بیرون رفتن به بهانه فوتبال، توی تیم زندان اوین بازی می کند، خوب هم بازی می کند…
اصلا یک بار بروید بازی این تیم را ببینید. یک بازی خیریه با همین تیم بگذارید. نجات دادن چندین و چند علی اکبریان دیگر، اصلا دشوار نیست. فقط همت کنید آقایان.
(توضیح: این مطلب را برای روزنامه «تماشا» نوشتم و پنجشنبه گذشته منتشر شد. متاسفانه تماشا سایت ندارد که لینک بدهم!)
نگارنده : مزدک علی نظری