دوستان گرامی یکی از دلایل استعفا من از سازمان رستاخیز توهین به شخص شاهزاده در سازمان بود
اینجانب به عنوان یک پادشاهی خواه همواره انتقاد از شاهزاده ایران را نادرست نمیبینم اما کینه به ایشان و سواستفاده از شخص شهریار را به عنوان یک پهلوی دوست کاری زننده و تهی میدانم.
اینجانب بابت مسائل غیر اخلاقی و در بعضی از مواقع بابت موضع های تند بر علیه شخص شهریار رضا پهلوی از سازمان رستاخیز با 70 درصد از یاران داخل استکهلم و صدرصد یاران داخل ایرانمان از سازمان استعفا دادیم.
اما از لحظه استعفا آقایونی که در عکس مشاهده میکنید به دروغ به ما یاران جدا شده اتهام زدند که ما ضد شورای ملی و شخص شهریار رضا پهلوی هستیم در حالی که به قول معروف ( کافر همه را به کیش خود میپندارد)
ما اعضای جدا شده از سازمان رستاخیز همواره پادشاهی خواه بوده ایم و مانند فرهنگ شاهنامه فردوسی از پادشاهمان حمایت کرده و خواهیم کرد اما این به منزله انتقاد نکردن به بعضی از سیاسیتهای شخص شهریار ایران نمیباشد.
ما اعضای استعفا دهنده از شواری ملی و شخص شهریار شاید انتقاد داشته ایم اما هیچگاه دروغگو و خائن به پادشاه کشورمان نبوده ایم، و یکی از مهمترین دلایلمان همین بی شرافتی برخی از افراد در سازمان رستاخیز بود.
تا کنون این مدرک را منتشر نکرده بودم تا آقایون نگویند بابت افشاگری من در شورای ملی موفق نشدند تا انتخاب شوند، حالا که به یاری اهورای ایران این دو دست از پا درازتر از کنفرانس پاریس برگشتند و جزء اعضای شورای ملی انتخاب نشدند، این نوشته ها را بیرون میدهم تا هواداران پادشاهی بدانند چه کسی حقانیت دارد.
اینان به قدری بی اخلاق میباشند که دست به بازجوی دختران سازمان زدند، دست به ضبط صدای هموندان زدند، دست به دروغگویی زدند، و حتا در آخر با وجود اینکه بایستی امانتی های ما را پس میدانند به مانند پرچم هایی که به صورت امانت دستشان بود، اینکار را نکرده و سر باز زدند.
اینان به قدری بی اخلاق هستند منی که در زندان بارها برای خاندان پهلوی ضرب وشتم شدم را محکوم به مخالفت با ایشان کردند، اما همانگونه که خودتان می بینید، این اشخاص در چت به هموندان سازمان دستور میدادند تا عکس شهریار ایران را در پروفایلهای خود قرار ندهند.
بدینوسیله اعلام میکنم همواره جانم را برای خاندان پهلوی خواهم داد و امیدوارم شورای ملی ایران به راهش درست ادامه دهد و دست منفعت طلبانی مانند این دو از این شورا کوتاه شود
براستی گزند باد بر این بی اخلاقان
نگارنده : امید دانا
نصرت مشنگ
امیری که بد نام نصرت مشنگ بخورد و بخفت و خروشید همچون پلنگ
ز دانش تهی و نگاهش دژم روان تیرهگون و کلامش خدنگ
تو گویی که شیر است وقت خورش چو آمد به گسترده خوان رنگ رنگ
دهان باز کرده چو دیو دمان ببلعد هر آنچه گیرد به چنگ
از آن پس به هنگام اسایشش رها مینمود باد همچون تفنگ
وزین بود و هیکل چو پیلان بزرگ شکم چون تغار و دهان چون هونگ
به وقت سیاست فرستاده بود به اطراف و اکناف فحش و جفنگ
بهنگام خشم و دشنام او بلرزید بر خویش شهر فرنگ
نعیم زاده سایه پرورده بود ولیکن کلامش همه پر ز جنگ
بجشن و به عیشش چه دلبسته بود چو بسته به دریاست ماهی نهنگ
به دهقان آزاد و دانشور رستگوی ز جور و ز بی دانشی عرصه تنگ
خردمند و فرزانه خسته به بند وزیران دزدش به وافوور و بنگ
ز حرمان و فقر و ز بیداد او نماند نامش به گیتی جز به ننگ
زبی مهرییش شهر ویران سرای چنین بود آئین نصرت مشنگ
Koohestani facebook : Ti koohestani