با درود و احترام
هم میهنان گرامی اینجانب امید دانا همواره در زندگی سیاسی خود برای رهایی ایران از دست فرهنگ خشن تازی و اسلامی مبارزه کرده ام، و هیچگاه جز باورهای ایرانی که همانا دانش میهن سالاری میباشد، گامی به انحراف نرفته ام.
همانگونه که نیک میدانید، پس از آمدن من به کشور سوئد، جریان پادشاهی وجود خارجی نداشت و نیروهای پادشاهی هر کدام در گوشه ای به صورت فردی فعالیت خویش را در راه میهن انجام میدادند، از این رو من تصمیم به تشکیل یک سازمان منسجم در راه جریانات پادشاهی گرفتم، که خوشبختانه نتیجه تصمیم من سازمان رستاخیز نوین ایران بود.
پس از موفقیت های بی نظیر سازمان در راه گسترش آیین پادشاهی ودانش میهن سالاری، هر روز با مشکلات عدیده ای دست و پنجه نرم میکردیم.
شوربختانه مشکلات بیرونی به هموندان سازمان راه پیدا کرد، و از آنجایی که چند تن از این افراد تا کنون کار سیاسی نکرده بودند، کار بزرگ سازمان رستاخیز نوین ایران را درک نکرده و به قول معروف خود را گم نمودند.
پس از آنکه چند تن از هموندان با ریشه ما مشکلات اخلاقی برخی از هموندان دیگر را به من گوشزد کردند، اینجانب وارد ماجرا شده، اما زمانی که مشکلات را موشکافی کردم، دریافتم کار از بنیان خراب است.
مشکلات اخلاقی سازمان بیش از اندازه بود که تمام موارد را قادر نمیباشم بیان کنم، زیرا بیشتر از این دوست ندارم گزک دست دشمنان دهم، و تنها به چند مورد اشاره میکنم.
1_دروغ گفتن به مردم در سازمان
2_خرید لایک فیس بوک برای پیج سازمان
3_بازجویی افراد سازمان توسط دو تن در شورای مرکزی
4_انگ و افترا زدن
5_ضبط صدا و مچ گیری توسط باندی که از سوی دو تن در شواری مرکزی هدایت میشود و برای گرفتن اقامت دست به هر کاری می زدند.
6_ثبت نشدن سازمان در کشور سوئد و دروغ گفتن مبنی بر ثبت سازمان
این شش مورد سوزنی بود در انبار کاه که توانایی بازگو کردن دارم و موارد دیگر اینقدر غیر اخلاقی میباشد که سکوت در حال حاضر بهترین صلاح است، تنها به عرض برسانم خرید لایک و پس از آن دروغ گفتن بر خلاف بند 3 مرامنامه سازمان میباشد (۳ – باورمندی به ارزشهای برخواسته از فرهنگ ایرانی)
زمانی که متوجه رویدادهای سازمان شدم هشدار شدید خودم را برای رفع این مشکلات به فرشاد ورهرام گرامی فرستادم، و در چند نوبت گفتگوی تلفنی و حضوری مسائل را برای ایشان بازگو کردم، ایشان نیز کاملا موافق نظرات من بود و پیمان بستند که از سفر آمریکا برگشتند، مسائل غیر اخلاقی سازمان را حل کنند.
شوربختانه پس از بازگشت جناب فرشاد ورهرام از سفر آمریکا به سوئد، ایشان به یکباره دگرگون شدند، و نظراتشان در زمینه مسائل صنفی و سیاسی 180 درجه عوض شد، و این باعث شگفت هموندان سازمان شد، از این رو ما که امیدوار بودیم با برگشت جناب ورهرام مسائل حل میشود، مشاهده کردیم جناب فرشاد ورهرام به عنوان یک عضو در شورای مرکزی سو مدیریت از خودشان نشان دادندد، و دست به بازجویی غیر اخلاقی و دور از شائن یکی از هموندان سازمان زدند
در این شرایط من بسیار دل شکسته شدم و با تعدادی از هموندان سازمان در روز 7 آپریل استفا خود را به صورت خصوصی برای شواری مرکزی و دیگر هموندان سازمان فرستادیم.
پس از استفا دسته جمعی، تلفن های ما از سوی عوامل بی اخلاقی ها به صدا در آمد، و از ما خواهش کردند که زود تصمیم نگرفته و به سازمان بازگردیم، و در طی دیداری که جناب ورهرام با من داشتند از من خواهش کردند که استفا خودت را علنی نکنید، تا دشمنان ما خرسند نشوند، و من نیز پذیرفتم، نتیجه گفتگوی بین من و فرشاد گرامی سکوت من و صادر کردن یک بیانیه از سوی سازمان بود که بیان کنند اینجانب بابت بیماری و خستگی کاری دیگر توانایی هدایت سازمان را نخواهم داشت.
پس از این ماجرا اینجانب دل نوشته هایی را بدون ذکر داستان و نامی در فیس بوک خودم منتشر نمودم، که باعث عصبانیت کسانی شد که بایستی میشد.
از قدیم گفتن ناسزا را بندازید زمین صاحبش بر میدارد، که خوشبختانه صاحبان حرفها یکی یکی متوجه شدند منظورم با چه کسانی است.
در روز 14 آپریل در کمال ناباوری بیانیه ای را باند دو تنه منتشر نمودند که اینجانب اخراج شده ام، البته این بیانیه که شتاب زده و به دور از ملاحظات سیاسی منتشر شده، باعث خشم نیروهای دلسوز قرار گرفت و منجر به اعتراض نیروهای میهن پرست شد.
پیمان بستن با من بابت اینکه استفای خودم را علنی نکنم و پس از یک هفته صادر کردن یک بیانیه بی سروته مبنی بر اخراج من خود دلیلی بر بی اخلاقی های موجود در سازمان میباشد.
بهانه های مختلف باندی که بیانیه را منتشر کرده در ارتباط با رفتار من است، پرسشی از این آقایون و خانومهای بی شناسنامه دارم، من به عنوان یک فعال سیاسی شناسنامه دار از شما میپرسم رفتار من خوب یا بد چگونه است پس از اعتراض من به رفتارهای غیر اخلاقی برای شما نمایان شده است؟
بسیار برای من جالب است که بارها در شورای مرکزی سازمان رستاخیز نوین علیه شخص شهریار رضا پهلوی بدگویی شد و خواسته شد تا بیانیه ای بر علیه ایشان صادر شود و من همواره جلوی این داستان را در شواری مرکزی سازمان گرفتم، زیرا من به عنوان فدایی ایران و خاندان پهلوی به بعضی از سیاست های شهریار ایران شاید انتقاد داشته باشم ولی همواره بر این باور بوده ام، انتقادات خویش را به صورت خصوصی برای ایشان ارسال نمایم، نه به صورت علنی تا دشمنان خوشحال شوند، هم اکنون میبینم آقایانی که ضد شورای ملی و شهریار ایران بودند، خود رفته و کاندید شورای ملی شده اند.
در این چند روز که از بیانیه مضحک باند دو تنه میگذرد، تلفن ها و پیامهای بیشماری دریافت نمودم که سرتاسر مهر و محبت بود و من را بسیار شرمنده ایران دوستان کرد.
براستی نمیدانم چه بگویم دلایل بروز چنین مشکلاتی میتواند یک معامله سیاسی و یا نفوذ رژیم در بین ما و یا ترس از ادامه کار و هزاران دلیل دیگر باشد، که امیدوارم زمان روشن کند چرا امروز سازمان رستاخیز نوین ایران از هم پاشید.
من بدینوسیله به عنوان پایه گذار حقیقی سازمان رستاخیز نوین ایران، انحلال سازمان را اعلام میکنم، و از هم اکنون به تمام نیروهای مبارز به صورت جدی هشدار میدهم ارتباطی با سازمان نگیرند (به ویژه یاران داخل ایران) زیرا دیگر ایمیل و سایت و یوتیوب و فیس بوک سازمان در دست من نمیباشد، و من از هم اکنون هیچگونه مسئولیتی برای کسانی که با سازمان ارتباط برقرار کنند ندارم و در حقیقیت از سازمان رستاخیز نوین ایران یک خاطره و تجربه تلخ به یادگار مانده است.
من از همه هم میهنانی که بابت اتفاقاتی که در سازمان رستاخیز افتاد و باعث جریحه دار شدن میهن پرستان شد به نوبه خودم پوزش میخواهم، که در ارتباط با یارگیری اندکی عجله کرده و باعث شدم، چند تن در این ارتباط بتوانند از نام مبارزین راستین سواستفاده بکنند، و با مردم عزیز کشورم و هواداران پادشاهی پیمان میبندم که از این پس در زندگی سیاسی خویش بیشتر تامل کنم و از اشتباهات موجود در کارم بپرهیزم و برای رسیدن ایران به شکوه گذشته اش از هیچ کوششی فروگذار نکنم.
از هم میهنان عزیز و یاران جدا شده از سازمان و دوستانی که میخواهند به جریانات پادشاهی بپیوندند اندکی تامل کنند تا چند روز آینده همه چیز روشن خواهد شد.
در پایان پندی به دوستداران دیروزم و دشمنان امروزم دارم، من میخواستم سکوت کنم و نامی از شما حزب بادها نیاورم، شمایی که تا دیروز دست راست و چپ خود را در فضای مجازی و مسائل سیاسی نمی شناختید اما خود خواستید و تنها این را بدانید در فضای سیاسی و اجتماعی آنکس که ریشه و شناسنامه دارد در آخر خط سر افراز بیرون می آید.
امید دانا، پایه گذار و مسئول روابط عمومی سابق سازمان رستاخیز نوین ایران
عکسهای مربوط به استفای من در 7 آپریل و دروغ باند دو تنه مبنی بر اخراج من
عکسها وسند استفا من
ایول بابا شماها دیگه چقدر خلید کلی خندیدم خدا خیرتون بده
احمق جان
دوران کثیف سلطان و رعیتی به سر آمده است.برای سیستمی تلاش نکنید که فرداروز جز با دست بردن به سلاح و خونریزی قادر به حفظش نباشید.شما در همان قدم نخست که فردی را به عنوان شاه بر فراز سایر انسانها میگذارید،شان انسانی همه ملت را پایمال میکنید.تجربه سلسله های قاجار و پهلوی و دیکتاتوری دینی فعلی پیش چشم کورشده شماست.کمی به شعور انسانی خود مراجعه کنید و قبای نوکری و بندگی هر شخصی را با هر عنوانی که داشته باشد دور بیاندازید.آقا و محترم بودن و آزادگی را تمرین کنید.هدفتان چیزی جز ارباب عوض کردن نیست انگار.این هدف حقیرانه به قوت مردمان برابری طلب و آزادیخواه لگدمال خواهد شد.مطمئن باشید.
سلطنت متعلق به عصر سیطره پریمات ها است, یعنی دورانی که پریمات های انسان نمایی مثلا هیکل گنده تری داشتند و یا از دندان های تیزتری برخوردار بودند و بهتر میتوانستند که گاز بگیرند, لذا شاه میمون ها میشد! این نظام ارتجاعی به هیچ وجه ربطی به عصر نوین و به ویژه عصر دوران پس از روشنگری نداشته و ندارد و فقط و فقط به ضرب و زور و زر و سرنیزه و نادانی و عقب ماندگی بخشی از توده مردم نفس های وحش احتضار سر میداد و میدهد, یعنی به همان دلایلی که مذهب نفس های مقدس واپسین زهرآگینش را میکشد!!!
سلطنت طلبان قسم به روح کوروش مورشتان بهتر است دست بردارید! فقط عرض خود میبرید و زحمت ما میدارید!
درود بر سازمان میهن سالاری بعضی از دوستانم میگویند که دوران پادشاهی به اتمام رسیده اولا باید بگم در اکثر کشورهای پیشرفته پادشاهی است مثل سوئد ژاپن و… ایران بخاطر چند قومیتی باید پادشاهی باشد تا بتونه همه این اقوام را همفکر کنه مثل کرد . ترک زبان . عرب زبان . پارس . گیلکی و… خوب زیبایی کشور در پادشاهی است ایران پادشاهی . ایران در قرنهای قبل به دست پادشاه ایرانی خراب نشد جز چند تن یکیش کریم خان زند بود و نادر شاه که هر دوی اینها امتیازاتی برای ایران اوردند بقیه از تبار ترکها بودند شما پادشاهان قاجار را نگاه کنید در دربار دها تن خاجگان و کنیزان بودند ایا در دوران پهلوی سراغ دارید چنین کارهایی را؟تنها با پادشاه میشود ایران را از تجزیه نجات داد و با پادشاه میشود برابری و همفکری را بین اقوام ایرانی به اجرا گذاشت . خداوند نگهدار ایران باد . همه به ایران بی اندیشیم .
عرض کنم که پیشرفت یک کشور بیشتر از اینکه حاصل وجود پادشاه و حکومت فردی باشد حاصل زحمت و تلاش جمع وسیعی از مردم ،پافشاری آنها در دستیابی به حقوق انسانی،آزادی و رفاه است.و اولین قدمهای پیشرفت و آزادی در انقلاب فرانسه و سرنگونی رژیم سلطنتی رخ داد.در طول تاریخ اکثریت پادشاهان نمایندگان ستم و بی عدالتی بوده اند.نادرشاه هم امتیازی برای ایران نیاورد جز آنکه سربازان بدبخت را در جهت غارت دیگران به کشتن داد.او طلا و ذخایر و غنایم به دست می آورد و ملت بیچاره خرج لشکر کشی دیوانه وار او را میداد.و فرزندان همین میهنی که شما ستایشش میکنید برای جاه طلبی او خون میدادند.چاره چند قومی بودن ایران هم پادشاه نیست بلکه احترام به برابری همه انسانها و تضمین حقوق برابر آنهاست..از شما میپرسم اگر پادشاه خودش به حقوق برابر اقوام ایرانی اعتقاد نداشت چه باید کرد؟اگر فرزند جانشین او فردی مستبد از آب در آمد تکلیف چیست؟اگر سلیقه و دیدگاهش با اکثریت مردم متفاوت بود چه کنیم ؟انسان عاقل اختیار خود و مردم را به دست یک فرد نمی دهد که بعد بخواهد در صورت عدم صلاحیت وی،جان و مال خود را به خطر بیندازد تا همان اختیارات را که خود به او داده است از او بگیرد.بلکه از همان نخست سیستمی را انتخاب میکند که هر لحظه که بخواهد راس آن را پایین بکشد.ضمن اینکه در نگاه مدرن دولت و حکومت گماشته و نوکر و خدمتکار مردم است نه بالا دست و ارباب آنها.ما کسی را باید برگماریم که مردم فرمان دهند و او فرمان ببرد و نه بر عکس.مگر اینکه مردم میل داشته باشند نوکر و فرمانبردار یک شخص باشند یا خود را در ردیف دیوانگان و نا آگاهان بدانند.
لطفا» حقیر نباشید و بزرگ شوید و احساس برابری و سروری کنید نه حقارت و نوکری.چگونه میتوان فردی را هر چقدر انسان خوبی باشد بالا دست همه مردمی قرار داد که در میان آنها حتما بسیاری دانشمند ،فیلسوف و متفکر و نوابغ وجود دارند در میان مردم،انسانهای بسیاری هستند که به لحاظ فکری،خصایل انسانی و تلاشهای انساندوستانه ناخن کوچکشان به اندازه صد شاه خوب می ارزد.چرا حکومت حق جمعی از آنان نباشد؟چون از تخم شاه نیستند؟زندگی انسانها بسی ارزشمندتر از آن است که با خوش خیالی بازیچه امیال یک فرد شود.خب حالا فرض کنیم که قرار شد شاه داشته باشیم.این سوال در پیش است که چه کسی شاه شود؟چرا خود شما مثلا شاه نباشی؟چرا از میان میلیونها انسان شرافتمند هیچکسی حق نداشته باشد شاه باشد؟این حق ویژه متعلق به کیست؟از کجا میآید این حق شاه بودن؟خون شاهی باید داشته باشد؟اگر پاسخ بلی باشد یعنی خرافی ترین و عقب مانده ترین سنت که حق انسانی را معطوف به نسب خونی میداند.یعنی تمام معیارهای انسانی را بگذاریم و برویم سراغ خون و تبار.حالا اگر همین سنت احمقانه خون شاهی را پذیرفتیم چرا نوادگان مثلا نادر شاه و کریم خان زند شاه نشوند؟چرا نوادگان مصدق یا امیر کبیر شاه نشوند؟
کودکی را رها کنید و بزرگ شوید لطفا