امروز دلم برای آرش صادقی بدجوری گرفت، براستی آرش نماد مظلومیت زندانی سیاسی است.
در اتاق روی تختم دراز کشیده بودم که به یکباره دوست عزیزم ابولفضل عابدینی سرش را در تخت من آورد و گفت: آرش صادقی را به بند آوردند، هم اکنون در اتاق چهار است.
توسط رادیویی که مدتها قبل به صورت مخفیانه به دست آورده بودم، از رادیو فردا سرگذشت آرش را شنیده بودم.
برایم جالب بود با شخصیت آرش از نزدیک آشنا شوم، بسوی اتاق چهار بند 350 حرکت کردم، زمانی که رسیدم در کف اتاق چهار جوانی با موهای و ریش طلایی که از درد به خودش می پیچید را دیدم.
اعضای اتاق دورش را گرفته بودند، آرش چند روزی را در اعتصاب خوراک بود، احمد شاهرضایی(زندانی سیاسی) برای آرش اندکی خوراک تهیه کرد، اما آرش نمیتوانست بخورد و از شدت درد ناله میکرد.
افتادگی خاص آرش صادقی من را جذب شخصیت وی نمود، هر چه بیشتر با آرش آشناتر می شدم پی به روحیه مبارزاتی ایشان می بردم، هر گاه با آرش وارد گفتگو می شدم، اظهار می کرد جایش در زندان است، زیرا قصد کوتاه آمدن ندارد و در برابر قاتلین مادرش سکوت نخواهد کرد.
همواره می گفت، اگر آزاد هم شوم کوتاه بیا نیستم و خیلی زود به زندان باز خواهم گشتم.
آثار شکنجه همچنان در تن نحیف آرش نقش بسته بود، اما او مانند یک کوه استوار بود.
در آن زمان پدر و خواهر آرش او را مسبب فوت مادر خانواده می دانستند و برای همین از ایشان گریزان بودند و آرش از حمایت مالی پدر و خواهرش محروم بود.
آرش با وجود وضعیت بد اقتصادی هیچگاه شرف خویش را در برابر پیشنهادهای مالی زندانیان اصلاحطلب که از سوی هاشمی رفسنجانی حمایت مالی میشدند نفروخت، و هیچگاه حاضر نشد به طبقه اشرافی زندان اوین یعنی طبقه بالا نقل مکان کند.
آری آرش صادقی از جنس مردم بود و همواره در طبقه پایین زندان در کنار زندانیان مردمی دوران حبس خویش را گذراند و با رفتار و منش خویش به تمام زندانیان سیاسی درس اخلاق و استقامت را آموخت.
با وجود بیش از یکسال و نیم از آزادیم و مهاجرتم به کشور سوئد بیشتر روزها به یاد آرش صادقی عزیز هستم و در وجود خود تحسینش می کنم .
به امید رهایی آرش صادقی گرامی و تمام زندانیان از زندان ضحاکان زمان
نگارنده: امید دانا
مطلب آرش خیلی دلشینن بود.