بدون هیچ شبهه ای در توده مردم بدون توجه از تبلیغات منفی و غرض های شخصی و سیاسی، محبوبترین جریان سایسی از آن سامانه پادشاهی ایران می باشد.
اما شوربختانه تا کنون جریان های پادشاهی علارغم محبوبیتشان در نزد مردم نتوانستند دارای یک حزب و تشکل نیرومند و جدی باشند.
علل ناکامی جریان های پادشاهی در امر سازماندهی خویش بسیار است، به مانند بی شمار بودن هواداران این جریان فکری و مردمی که سازماندهی آنان کاری بس دشوار و طاقات فرسا میباشد.
نکته قابل تامل در بین هواداران سامانه پادشاهی ایران شور و شوق جوانان بدنیا آمده پس از شورش 57 می باشد، اگر ژرف در بین هواداران سامانه پادشاهی بنگریم، در می یابیم رده سنی هواداران و یا علاقه مندان به سامانه پادشاهی از رده سنی 17 سال آغاز و تا مرز 30 سال پایان می یابد.
این رده سنی هواداران پادشاهی بدین معنا است، بیش تر هواداران در رده سنی یاد شده قرار دارند، که این به خودی خود نقطه عطفی برای جریان فکری سامانه پادشاهی محسوب می شود.
کثرت هواداران جوان با بخش سنتی نیروهای پادشاهی باعث شده است، در امر سازماندهی نیروهای هوادار مشکلات کوچکی بوجود آید، گرچه سازماندهی و اتحاد نیروهای پادشاهی به هیچ عنوان غیر ممکن نیست، ولی ساده و راحت هم نیست و راهی بس طولانی را بایستی پیمود.
در طول 34 سال گذشته، جریانهای پادشاهی به علت های فراوانی نتوانستند به خوبی خود را سازماندهی کنند، در واقع جبر فضای سیاسی ایران در دهه دوم شورش، از سال های 1370 به این سوی باعث سرخوردگی نیروهای پادشاهی شد و آنان را در فضای جدی مبارزات سیاسی به حاشیه کشاند و هر چند گاهی صدایی یا جریانی برای مدت کوتاهی تلاش برای شکستن فضای سکوت کرد و در امر سازماندهی نیروهای پادشاهی گام هایی هم برداشته شد، که همگی آنان خیلی کوتاه مدت و گذارا بود و به دلیل جو حاکم در اپوزسیون ایران به سرعت سرکوب و به دست فراموشی سپرده شد.
نکته جالب توجه که در چند ماه اخیر شاهد هستیم، حضور جوانان هوادار پادشاهی در عرصه سیاسی است. این جوانان به خوبی وارد صحنه سیاسی شده اند و با وجود یورش های جریانهای ضد پادشاهی ( از جمهوری اسلامی گرفته تا اپوزسیون ضد پادشاهی که در شورش 57 دست داشتند) تا کنون روی پاهای خودشان ایستادند و موفقیتهایی چشمگیری نیز بدست آوردند، به مانند برگزاری تظاهراتهایی بی نظیر با سازماندهی مثال زدنی آن هم از جنس صدرصد پادشاهی و حزبی در حیات خلوت جریانات ضد پادشاهی و عاملین شورش 57 که به وقوع پیوسته است، و همگان را به اظهار نظر واداشته است.
در واقع جریان فکری که به نام سازمان رستاخیز نوین ایران که بدنه اصلی آن را جوانان 20 الی 30 سال تشکیل دادند، سر و صدای زیادی به پا کرده و باعت شده فعالین سیاسی وادار به اظهار نظرهای متفاوتی شوند.
جریان فکری سازمان رستاخیز نوین ایران تا کنون توانسته است، سده ها را بشکند و خطوط قرمزی که جریانات ضد پادشاهی در طول 34 سال برای هواداران این سامانه کشیده بودند را رد کند، و خود سانسوری هواداران پادشاهی که در طول این سالها برایشان بوجود آورده بودند را باطل کند.
نکته ای که سازمان رستاخیز نوین ایران را با دگر جریانهای پادشاهی در طول این 34 سال متمایز کرده است، در وهله نخست جوان گرایی سازمان میباشد، در حقیقت سازمان رستاخیز نوین ایران توانسته است، رده سنی هواداران پادشاهی را از رده سنی 40 تا 70 سال به بالا را به 20 الی 30 سال برساند،( البته منظور سازماندهی میباشد زیرا خدمات پادشاه فقید و تاریخ ایران باستان باعث علاقه جوانان به سامانه پادشاهی شده است.)
دوم، سازمان رستاخیز نوین ایران توانسته است در داخل ایران نیروهای فعال را به سامانه پادشاهی وصل کند و تا کنون فیلمهای زیادی از نصب فرتور خاندان ایرانساز پهلوی پخش شده است و این حرکت مانند خونی بوده که در رگهای نیروهای پادشاهی در جریان است.
سوم، توانایی سازمان رستاخیز نوین ایران در امر تبلیغات و برگزاری تظاهراتهایی منظم و با کیفیت بی نظیر که جریانات ضد پادشاهی را انگشت به دهان کرده است.
در آخر شهامت، شجاعت و پایداری در برابر یورش های سهمگین به سازمان رستاخیز نوین ایران از این جریان فکری یک سازمان جدی و توانا در فضای سیاسی ایران ساخته است.
خوشبختانه تا کنون چندین بیانیه مشترک از سوی هواداران پادشاهی امضا شده است که شامل 17 سازمان متفاوت پادشاهی می باشد.
آری تمام اتفاقات چند وقت اخیر، امید ها را برای اتحاد نیروهای پادشاهی به شدت زنده کرده است، و آرمان داریم بزودی نیروهای پادشاهی آهسته و پیوسته کنار یکدیگر نزدیک شوند و بتوانند تبدیل به یک جریان منسجم و نیرومند و جدی شوند، زیرا چشم امید مردم ایران و آینده ایران در گرو اتحاد و سازماندهی نیروهای پادشاهی است، که براستی تنها راه نجات ایران از دست تجزیه طلبان و شورشیان 57 رسیدن به ایران پادشاهی است.
نگارنده: امید دانا
آي جونت در آد كه يك بمب را تبديل كردي به ترقه واسه بزرگ كردن سازمانت ، كم خردي تا كي!!!
من دیگر مسلمان نیستم و برای مدتی که مسلمان بودم از هم میهنانم و سایر جهانیان پوزش میطلبم.من دیگر مسلمان نیستم زیرا اسلام مرا از کشورم، از میهنم، از تو از ما جدا میسازد. من دیگر مسلمان نیستم زیرا اسلام مرا با ایران و مردمان زیبای آن دشمن میسازد.
من دیگر مسلمان نیستم زیرا اسلام میخواهد بجای رستم پهلوان به من علی آدمکش را بدهد، بجای سیاووش نمای پاکی بمن حسن رشوه خار را بدهد. اسلام میخواهد بجای شاهنامه بمن قرآن را میدهد، راهنمای دروغ، آدم کسی، زشتی.
من دیگر مسلمان نیستم زیرا در اسلام همه چیز دروغ است، مقدسات اسلامی همه خرافات، احمقانه ، و سر چشمه عقبماندگی انسانها میباشند.من دیگر مسلمان نیستم زیرا برای من به عنوان ایرانی یک نامه فردوسی به هزاران محمد شارلاتان و زنباز و دروغ گو میارزد.من دیگر مسلمان نیستم زیرا تصمیم گرفتم انسان باشم و پندار نیک، گفتار نیک، و کردار نیک را راه نمای زندگی خود کنم.
اسلام مقدس نیست جهلیت است. به جهلیت نباید احترام گذاشت. از آن گذشته مگر هر چیزی به اسم «مقدس» آمد، واقعا مقدس است؟اسلام دشمن ایران و ایرانی میباشد، برای من ایرانی اسلام مقدس نیست بلکه شیطانی میباشد.اسلام دشمن دوستی، راستی، عشق و آزادگی است. این مقدس نیست بلکه شیطانی میباشد. مرگ بر اسلام شیطانی. اسلام دین اهریمنی و اهریمنان میباشد.
برای بهبود یک مریض و رهایی او از بیماری باید ریشه بیماری را شناخت و این ریشه را نابود نمود.ریشه بدبختی ، سنتها،و بقیه امراضی، که از اسلام بوجود آماده و با نابودی اسلام ملت ایران ابتدا اسلام میباشد و بعد از آن خرافات نیز کم کم از بین خواهد رفت. به این خاطر بدون مبارزه بر ضد اسلام، ایران، ایرانی، و هرچه با آن در رابطه میباشد، روی خوشی، شادمانی و سعادت را نخواهد دید، غرور، شرافت، خودآگاهی، و….پیشکش.من ترسی ندران از توف اندزن مسلمان، ترسی ندارم از «دستور آدمکشیفتوا-«، ترسی ندارم از تهمتهای سروش، گنجی،خاتمی،سید مجتبی واحدی، چون من دیگر چیزی برای باختن ندارم.تمام زندگی و سرمایه من کشورم ایران است و آنرا اینها از من گرفتند، چون من خر بودم. حالا من باید آنهارا نابود کنم، تا دو باره صاحب کشورم شوم، بنابر این مرگ بر اسلام، مرگ بر حکومت اسلامی از هر نوع آن.
«همبستگی نیروهای پادشاهی دست یافتنی است»
استبداد طلبان جهان، متحد شوید!
رها جان اگر پادشاهی پارلمانی استبداده اره من مستبدم تو تو کینه و نفرتت غرق شدی از نظر من ساختارجامعه ما طوری است که با دمکراتیزه کردن پادشاهی پارلمانی میتونیم به یه حکومت با دوام و همیشگی برسیم پس اول ببین چی میگن بعد خودتو به در و دیوار بزن اگر امثال من زیاد نیستیم پس چرا دردت گرفته
آقای بهروز عادل
١- آیا دارید شوخی میکنید؟ پادشاهی پارلمانی و سلسله پهلوی؟ اصلاح سلسله پهلوی؟ مگر سیستم پهلوی، یک سیستم دموکراتیک و پارلمانی بود؟ در تمام مدت پنجاه سال قدر قدرتی حکومت پهلوی، ما حتی یک مجلس از نمایندگان منتخب مردم نداشتیم. تنها زمانهای بسیار کوتاهی مجلس منتخب داشتیم انهم وقتی که مثل پس از شهریور ١٣٢٠ تا سال ١٣٣٢ دیکتاتوری شاهنشاهی پهلوی بشدت ضعیف شده بود! سیستم پارلمانی را میگویید؟ ما که راجع به سلطنت انگلستان و هلند صحبت نمیکنیم، دوست عزیز! ما راجع به دیکتاتوری کودتایی رضا قلدر و پسرش صحبت میکنیم. شما در مجموع این پنجاه سال، چند مجلس مردمی میتوانید نشان دهید که دم از سیستم پادشاهی پارلمانی میزنید؟
٢- سیستم سلطنت پهلوی و اصلاحات!؟؟ شاه هم مانند شیخ اصلاح پذیر نبود و گر نه کار به انقلاب نمیکشید. وگر نه آیا مرحوم دکتر مصدق برانداز بود؟ یا آنکه میخواست مطابق همان قانون اساسی و در محدوده همان سیستم اصلاحات انجام دهد؟ چرا هنوز که هنوز است نه آقای رضا پهلوی و به هیچیک از سران و سردمداران ارتجاع پهلوی حاضر نیستند که کودتای ٢٨ مرداد را محکوم کنند، سهل است اجامر و اوباش ساواک سابق آریامهری و ریزه خواران سفره آریامهری هنوز که هنوز است به مصدق فحش میدهند و انواع و اقسام توهین ها، اتهامات و حتی جعل و تحریف ها را در حق وی به عمل میاورند؟ سیستم پهلوی حتی با کسانی مثل دکتر امینی که همدست ان رژیم در کودتا بود و قرداد خائنانه و ضد ملی امینی-پیچ را پس از کودتای ٢٨ مرداد با آمریکاییها منعقد نمود، نساختند و همانطور که میدانید پس از چراغ سبز آمریکاییها، زیر آب دولت دکتر امینی را هم زدند.
سیستم پهلوی، هر بار که حامیان استعماری اش دچار ضعف میشدند، اندک گشایشی تحت فشار برای مردم فراهم میکرد و به محض آنکه اضطرار اربابان استعماری از بین میرفت و چراغ سبز لازمه برای سرکوب را از اربابان دریافت میکرد، دوباره شمشیرها را برای مردم از رو میبست.
این سیستم به شهادت عملکرد پنجاه ساله اش هرگز اصلاح پذیر نبوده و نیست.
٣- فرموده اید که از نظام پهلوی کینه دارم. بسیار عذر میخواهم که بابت پنجاه سال خیانت و جنایت، کودتا علیه مردم، زیر پا گذاشتن حق رای مردم، سرکوب آزادیها و حقوق مردم، جداسازی بحرین و هیرمند از خاک ایران، غارت منابع ایران و بذل و بخشش سخاوتمندانه ان به اربابان استعماری شاه، کشتار مردم و شکنجه زندانیان، اعمال سانسور، برقراری سایه وحشتناک ساواک و پلیس امنیتی در زندگی مردم و هزاران هزار فاجعه از ایندست از رژیم پهلوی متنفرم. البته که متنفرم و تصور نمیکنم که احتیاج به توضیح و عذرخواهی داشته باشم. در طول تاریخ، هر رژیمی که صد یک این جنایات را انجام داده، مورد تنفر بحق شهروندانش قرار گرفته است.
آقای بهروز عادل
گفته ای که:
» اگر امثال من زیاد نیستیم پس چرا دردت گرفته»
کی من گفتم امثال تو زیاد نیستند یا هستند! اصلا من کاری به کمی و زیادی امثال تو ندارم. من حرفم را میزنم، تا کسی که از روی ناآگاهی این حرفها را قبول میکند، کمی فکر کند، بلکه بخود بیاید. البته قبول دارم که این روش برای هر کسی کارامد نیست. شخص باید آماده شنیدن دلایل مخالف باشد، اما من وظیفه خود میدانم که به سهم خود از توجیه استبداد و ارتجاع، بالاخص از نوع وابسته ان ممانعت و از بازسازی آنها به هر شکل جلوگیری کنم.
اما چرا دردم گرفته. بازسازی رژیم وابسته و کودتایی پهلوی انهم پس از پنجاه سال استبداد و ارتجاع و توجیه ان البته دردناک هم هست! کدام انسان شریف و وطن دوستی میتواند شاهد تکرار دوباره ان فجایع و توجیه آنها باشد. آیا مگر جدایی هیرمند و بحرین از خاک ایران بدستور اربابان شاه دردناک نیست؟ آیا مگر پنجاه سال ساواک و اختناق و سرکوب نیروهای مترقی و مستقل و سکولار و میدان دادن به آخوندها دردناک نیست؟ آیا مگر پنجاه سال غارت و چپاول ثروتهای ملی توسط دزدان سلطنت طلب دردناک نبود که حالا بخواهیم شاهد توجیه و تکرار ان باشیم؟