هدف، بررسی منصفانه، بی طرفانه و محترمانه از سخنِ آقایِ علی ابن ابیطالب است و بدین وسیله از تمامِ آیتاللهها و مبلغینِ دینیِ نام برده شده در این نوشتار که هنوز در قید حیات هستند، دعوت به مناظرهی نوشتاری یا گفتاری میکنم. این نوشتار را به استادِ گرانقدر ام، پروفسور مسعودِ انصاری تقدیم میکنم، باشد تا پاسِ قطرهایی از اقیانوسِ بیکرانِ زحمات و پند و اندرزهای حکیمانهی ایشان باشد.
با مهر
داریوش دولتشاهی
__________________________________________________
نقدی بر سخنِ امام علی: » زنان عقلِ ناقصی دارند»
PrintPDF
نمایه:
– پیشگفتار
– نهج البلاغه خطبهٔ ی هشتادم
– بررسی خطبهٔ ی هشتادم نهج البلاغه
* بخش نخست: پیرامونِ نقصانِ ایمانِ زنان
۱- ردّ استدلالِ آقایِ علی ابنِ ابیطالب
۲- برهانِ خُلف، اثباتِ ضعفِ الله
* بخش دوم: نقصانِ ارثِ زنان
۱- بررسی ادعای قرآن پیرامونِ نقصانِ ارث زنان
الف- بررسی دیدگاهِ امامان شیعه
ب- بررسی دیدگاهِ برخی از آیتاللهها
۲- نتیجه
* بخشِ سوم: نقصانِ عقلِ زنان
۱- بررسیِ واژهی عقل و عقلگرایی
الف- دیدگاهِ فلسفی
ب- دیدگاهِ اسلامی و تفاوتِ آن با عقلِ فلسفی
۲- عللِ فرموشکاری
۳- بررسی آیهی قرآن پیرامونِ شهادتِ دو زن برابرِ با شهادتِ یک مرد و ارتباطِ آن با نقصِ عقل
الف- اثباتِ ضعفِ دانشِ الله
ب- ضعیف بودنِ استدلال
پ- مغلطهیِ جزء به کل یا مغلطهی ترکیب
۴- ادعایِ آیتالله مکارم شیرازی و آیتالله جوادی آملی پیرامون خاص بودنِ مخاطب
– برایند (= نتیجهگیری)
– بنمایهها (= منابع)
-پیشگفتار
در کوچه و خیابان به کرّات نامِ » یا علی » به گوش میرسد. مردم چه پیر و جوان از رویِ عادت و تقلیدِ کور در ذهنِ خویش «نجات دهنده» و «امید دهنده» میسازند تا به قدرتِ ارادهی او کاری را به انجام رسانند، این موضوع در دل تاریخ ایران نیز نهفته است، ایرانیانِ باستان، باورمندِ به «میترا «، در انتظارِ آمدنِ او برای رهایی از مشکلات و گرفتاری بودند و ایرانیانِ امروز باورمندِ به » آقای مهدی » ، در مکتبی از » انتظار» غوطهوراند.
دلیلِ اصلی این امر عدمِ شناخت مردم از قدرتِ عظیمِ فکر و ارادهی فردیست، انسانِ ایرانی برای انجامِ کاری » یا علی » میگوید و در ضمیرِ ناخود آگاهِ خود به این باور میرسد که » آقایِ علی ابنِ ابیطالب » او را یاری میدهد و زمانی که توسطِ قدرت فکر، اراده ی فرد باعث انجام کار میشود، با شگفتی میپندارد که » آقایِ علی ابنِ ابیطالب » او را کمک کرده است.
هرچند که سخن از ایشان پیرامونِ ایرانی ستیزی اش بسیار است و در کتبِ تاریخی از جمله تاریخ طبری میتوان به کرّات از نگاهِ ایران ستیزانهاش یاد کرد اما در این نوشتار تلاش میکنم گوشهای از نگاهِ آقایِ علی ابنِ ابیطالب را با بیانِ یکی از جملاتِ ایشان از نهج البلاغه، در ذهنِ خواننده به تصویر کشم، باشد تا ایرانی از خود پرسش کند به چه دلیل چنین فردی برایش مقدس شده و مقدس باقی مانده است؟
– نهج البلاغه خطبهٔ ی هشتادم
ترجمهٔ آیتی:
اى مردم ، بدانيد كه زنان را ايمان ناقص است و بهرهمنديهايشان ناقص است و «عقلهايشان ناقص» است . اما ناقص بودن ايمانشان از آن روست كه در ايام حيض از خواندن نماز و گرفتن روزه معذورند و ناقص بودن عقلهايشان ، بدان دليل است كه شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد است و نقصان بهرهمنديشان در اين است كه ميراث زنان نصف ميراث مردان است . از زنان بد بپرهيزيد و از زنان خوب حذر كنيد و كار نيك را به خاطر اطاعت از آنان انجام مدهيد ، تا به كارهاى زشت طمع نكنند.[۱]
نهج البلاغه خطبهٔ ۸۰، ترجمهٔ آیتی[۱]
ترجمهٔ شهیدی:
پس از پايان نبرد جمل ، در نكوهش زنان: ايمان زنان ناتمام است ، بهره آنان ناتمام ،خرد ايشان ناتمام.
ايمان ، معذور بودنشان از نماز و روزه است به هنگام عادتشان ، و نقصان بهره ايشان ، نصف بودن سهم آنان از ميراث است نسبت به سهم مردان ، و نشانه ناتمامى خرد آنان اين بود كه گواهى دو زن چون گواهى يك مرد به حساب رود . پس از زنان بد بپرهيزيد و خود را از نياكانشان واپاييد ، و تا در زشت طمع نكنند ، در كار نيك از آنان اطاعت ننماييد.[۲]
نهج البلاغه خطبهٔ ۸۰، ترجمهٔ شهیدی [۲]
نهج البلاغه خطبهٔ ۸۰، ترجمهٔ حسین انصاریان[۳]
ترجمه حسین انصاریان:
از سخنان آن حضرت است پس از پايان جنگ جمل در مذمّت زنان: اى مردم، زنان از نظر ايمان و ارث و عقل ناقصند. اما نقصان ايمانشان به اعتبار معاف بودن از نماز و روزه در ايام قاعدگى است. اما نقصان ارثشان به اعتبار اينكه سهم ارث آنان نصف سهم ارث مردان است. اما نقصان عقلشان، به اعتبار اينكه شهادت دو زن برابر شهادت با يك مرد است. از بَدان آنان بترسيد، و از خوبانشان بر حذر باشيد، و در امور پسنديده از آنان پيروى نكنيد تا در اعمال ناشايسته طمع پيروى نداشته باشند.[۳]
– بررسی خطبهٔ ی هشتادمِ نهج البلاغه:
در بخشِ پیشین به خطبهی هشتادم نهج البلاغه اشاره کردیم:
«اى مردم ، بدانيد كه زنان را ايمان ناقص است و بهرهمنديهايشان ناقص است و «عقلهايشان ناقص» است . اما ناقص بودن ايمانشان از آن روست كه در ايام حيض از خواندن نماز و گرفتن روزه معذورند و ناقص بودن عقلهايشان ، بدان دليل است كه شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد است و نقصان بهرهمنديشان در اين است كه ميراث زنان نصف ميراث مردان است . از زنان بد بپرهيزيد و از زنان خوب حذر كنيد و كار نيك را به خاطر اطاعت از آنان انجام مدهيد ، تا به كارهاى زشت طمع نكنند.»
برای روشن شدنِ موضوع، به بخش بخشِ سخنِ آقایِ علی ابنِ ابیطالب خواهیم پرداخت و ارتباطِ آن را با کتابِ قرآن نشان خواهیم داد. ایشان در بخش نخست زنان را ناقص در » ایمان «، » ارث » و » عقل » توصیف کردند و برایِ هر کدام دلایلی را آوردند که به آنها خواهیم پرداخت.
* بخش نخست: پیرامونِ نقصانِ ایمانِ زنا
۱- ردِ استدلالِ آقای علی ابنِ ابیطالب
آقایِ علی بر این باور است که به علتِ عادتِ ماهانگی (حیض)، زنان نمیتوانند در آن روزها نماز بخوانند و روزه بگیرند از این روی از نگاهِ او ایمانِ زنان ناقص است. اما تعریفِ ایمان چیست ؟
برای توضیح واژهی ایمان، از آنجا که این واژه » درون دینی» است و در گسترهی باور به مفاهیم دینی قرار دارد، از خودِ منابع دینی برای توضیحِ آن بهره خواهیم جست.
مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، تعریفِ واژهی ایمان:
ايمان عبارت است از تصديق قلبى به آوردههاي پيامبر اسلام (ماجاء به النبى) (ايمان شهادت گرايانه). ۲. ايمان تبعيت عملى از يافتههاي عقل و آوردههاي پيامبر اسلام در باب خداوند و نبوت و خوب و بداخلاقى است (ايمان عمل گرايانه). ۳. ايمان عين معرفت فلسفى به خداوند و ساير حقايق هستى است (ايمان معرفت گرايانه). ۴. ايمان رويكردي با تمام وجود به سوي خداوند است (ايمان تجربت گرايانه). متكلمان اشاعره شاخصترين طرفدار تعريف اول هستند. تعريف دوم را متكلمان معتزله و همفكران آنها به ميان آوردهاند؛ تعريف سوم را فيلسوفان مسلمان مطرح كردهاند و تعريف چهارم را عارفان مسلمان بيان نمودهاند.[۴]
– در تعریفِ نخست، ایمان تصدیقِ قلبی به آوردههای آقای محمد ارزیابی میشود. آیا عادتِ ماهانگی زنان و در نتیجه عدمِ نمازگزاردن و روزه گرفتن، نه از روی انتخابِ شخصی بلکه به حکمِ دین، دلیلی لازم و کافی برای اثباتِ لغزش در تصدیقِ قلبی آوردههای آقای محمد است؟ اگر مبنا را تعریفِ نخستِ واژهی ایمان بدانیم، سخنِ آقایِ علی ابنِ ابیطالب و استدلالِ ایشان در نقصانِ ایمانِ زنان نادرست است، زیرا که عدمِ توانایی نماز گذاشتن به خاطرِ عادتِ ماهانگی زن ( که در دستِ خود او نیست و اراده ایی هم برای جلوگیری از به وجود آمدنش ندارد ) هیچ دخلی بر باورِ قلبیِ او نخواهد داشت.
– در تعریفِ دوم ایمان را اجرای عملیِ یافتههای عقلی و آوردههای آقای محمد در بابِ خدا، نبوت و خوبی و بدی ارزیابی کرده است. آیا زنی که عادتِ ماهیانه دارد و طبقِ حکمِ دین اجازه نماز گزاردنِ در پیشگاهِ الله را ندارد، به حکم آوردههای آقای محمد جامهِ عمل نپوشانده؟ آیا عدم نماز گزاردن ( به حکمِ دین ) در ایامِ قاعدگی، نقصانی در باورِ به خدا و نبوت و خوبی و بدی دارد؟ بار دۍگر به صورت شفاف نادرستیِ سخنِ آقایِ علی ابنِ ابیطالب و ضعیف بودنِ استدلالِ ایشان بر نقصِ ایمانِ زنان گویا میشود.
– در تعریفِ سوم ایمان را شناختِ فلسفی ( حقیقت جویانه ) به خدا و سایر حقایقِ هستی ارزیابی کرده است. در اینجا هم همانندِ تعریفِ دوم عادت ماهانگی و عدمِ نمازگزاردن ( به حکم دین نه به انتخابِ فردی ) ارتباطی به نقصانِ در شناخت حقیقت جویانه خدا و حقایق هستی ندارد.
-استدلال در تعریفِ چهارم نیز همانند استدلال تعریفِ دوم و سوم است.
به صورتِ کلی نقصانِ در «عمل» را نمیتوان دلیلی کافی برایِ اثباتِ نقصانِ «ایمان» دانست چرا که تفاوتِ بزرگیست میانِ «خواستنِ» انجامِ کار و «توانستنِ» انجام کار، زنِ مسلمان میخواهد نماز گذارد اما «حکمِ دیناش» پروانهی انجامِ کار را در دورانِ عادتِ ماهانگی نمیدهد، از این روی «نتوانستنِ انجامِ کار» از ارادهٔی او خارج است و بدینسان » نقصانِ در عمل»، اثباتی بر وجودِ نقصانِ » باور و ایماناش» نیست.
بنابرین بر مبنای تعریفِ درون دینیِ ایمان، میتوان نتیجه گرفت که ایمانِ زنان به علتِ ناتوانی در نمازگزاردن و روزه گرفتن در دوران قاعدگی، نمیتواند موجب نقصِ ایمانِ زن گردد.
۲- برهانِ خُلف، اثباتِ ضعفِ الله:
در بخشِ دوم فرض را بر این گذاریم که استدلالِ آقایِ علی ابنِ ابیطالب درست است و زنان به علت عادتِ ماهانگی و عدمِ نمازگزاردن و روزه گرفتنِ در این ایام، نقصِ ایمان دارند، آیا اللهِ قادرِ مطلق که خود را آفریدگارِ جهانِ هستی معرفی کرده است توان آفریدنِ زن را به شکلی که نیاز به عادتِ ماهانگی نداشته باشد را نداشته است که باعث نقصِ در ایمانش نگردد؟!
اگر فرض را ( فرضِ نادرست را ) نقصِ ایمانِ زنان به علت حیض بدانیم، نباید درعدالتِ الله و توانایی مطلقِ او در آفرینش شک کرد؟
مگر نه اینکه الله در قرآن سوره سجده، میگوید:
الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْء خَلَقَهُ
خداى كه هر چيزى را در بين بهترين وضعيت آفريد.[۵]
آیا آفرینش زن وحیضِ او که منجر به نقصِ ایمانش ( از نگاهِ آقایِ علی ابنِ ابیطالب ) میشود، بهترین وضعیتِ آفرینش زن است؟
آیا این نشانِ ضعفِ الله در آفرینش بهترین وضعیت نیست؟
مطمئناً اللهِ قادرِ مطلقِ دانا میتوانست زن را طوری بیافریند که هم ساز و کارِ تخم گذاری در رحم صورت گیرد و هم باعث خونریزی نشود که به دلیلِ آن ( به حکمِ دین ) نتواند نمازگزارد و روزه گیرد که به موجبِ آن ایمانش نقصان گردد
* بخشِ دوم: نقصانِ ارثِ زنان
آقایِ علی ابنِ ابیطالب بر این باور است که زنان نقص ارث دارند زیرا میراثِ زنان نصفِ میراثِ مردان است. البته او بیراه سخن نگفتهاست، این سخن از کتابِ قرآن بهره گیری شده است:
سوره نساء : خدا در مورد فرزندانتان به شما سفارش میکند که سهم پسر برابر سهم دو دختر است …[۶]
سوره نساء : … و اگر چند برادر و خواهر بودند ، هر مرد برابر دو زن می برد خدا برای شما بيان می کند تا گمراه نشويد و او از هر چيزی آگاه است.[۷]
آقایِ علی ابنِ ابیطالب استدلالی منطقی، برای پذیرفتنِ نقصانِ ارثِ زنان عنوان نکرده است و تنها گفتاوردی (= نقل قولی ) از قرآن آوردند که نمایانگرِ تاثیراتِ آیاتِ قرآن در احادیث و روایاتِ جاری در جوامع اسلامیست که پاسخیست روشن به برخی از نواندیشنِ دینی که «شریعتِ حاکم بر جوامع اسلامی» را ساخته و پرداختهیِ حاکمانِ اسلامی میدانند و ذاتِ قرآن را از آن مبرّا میسازند. از این روی به بررسی این آیاتِ قرآنی خواهیم پرداخت.
۱- بررسی ادعای قرآن پیرامونِ نقصانِ ارث زنان
آیاتِ فراوانی در قرآن به وجود نقصان ارث زنان اشاره دارد اما با این وجود برخی ازامامان و مبلغینِ اسلامی از جمله آیتاللهها تلاش بر توجیه این قانونِ تبعیضآمیز دارند. بنابرین به بررسی چند ادّعا خواهیم پرداخت.
الف- بررسی دیدگاهِ امامان شیعه:
هر آینه مشکلات و گرفتاری در کتابِ قرآن نظرِ منتقدین را در طولِ تاریخ جلب کرده است، همواره مبلغینِ اسلامی برای حفظ دکّانِ خویش تلاش بر دلیلتراشی برای موضوع پیش آمده کردهاند و امامانِ شیعه نیز از این موضوع مستثنی نبوده اند.
-بررسی نگاهِ آقای رضا، امام هشتم شیعیان:
ایشان برای توجیه نصف بودن ارث زنان میگوید: » زن وقتی كه شوهر كرد، مالی به عنوان مهر میگیرد و هزینه زندگی وی بر عهده مرد است و مرد باید نفقه و سایر مخارج زن را بدهد، ولی بر عهده زن چیزی نیست، از این جهت حق مرد بیشتر است.»[۸]
نگاهِ نخست: » عدمِ جامع بودنِ استدلال»
آقایِ رضا، ( امام هشتمِ شیعیان ) استدلالِ خود را نخست بر شوهر کردنِ زن استوار میکند، گویی تمامِ زنان لزوماً شوهر خواهند کرد! آیا زنانی که ازدواج نکردند و نخواهند کرد و مهریهایی هم در کار نخواهد بود و هزینه زندگی بر دوشِ خودشان است و طبقِ این قانون ارثشان نیم است، حقشان ضایع نشده است؟ استدلالِ ایشان ( هتا اگر درست باشد ) از آنجا که تمامِ زنان را در بر نمیگیرد، استدلالی ناقص است.
نگاهِ دوم: ناکارآمدیِ حکم
از دگر سو، فرض را بر این گذاریم که تمامِ زنان ازدواج خواهند کرد، از آنجا که هیچ معیارِ کلی برایِ اندازهی ارثِ زن و درآمدِ مرد وجود ندارد، اجرایِ این حکم برایِ برقراری عدالت ناکارآمد است.
برایِ نمونه: فرض را بر این گذارید در یک خانواده مسلمان، مردی درآمدِ بسیار کمی دارد و با یک زنِ بسیار ثروتمند ازدواج میکند، بر مبنایِ این استدلال مرد وظیفهی خرجیِ زن را دارد و زن شرعا هیچ مسٔولیتِ مالی بر عهده ندارد. این شرایط را با یک خانواده شکگرا و یا بیخدا مقایسه کنید، مرد و زن خود را شریکِ زندگی دانسته و کمک به چرخاندنِ زندگی را هر یک به نوبه ی خود به عنوانِ یک وظیفه میدانند.
در کدام یکی از این دو خانواده شرایطِ بهترحاکم است؟
از آنجا که هیچ پیشبینیِ کلی پیرامونِ اندازهی درآمدِ مرد و ثروتِ احتمالی زن وجود ندارد، بهترین معیار و شیوه تقسیمِ ارث به صورتِ مساوی از یک سو و از دگر سو شریک شمردنِ مرد و زن به صورتِ مساوی در ساختنِ زندگیِ مشترک است، تنها بر مبنایِ این شیوه است که میتوان عدالت را میانِ هر دو بر قرار کرد.
هتا این شیوه در زمانِ پیش از اسلام نیز رایج بوده است، خانمِ خدیجه به عنوانِ یک بازرگانِ پرنفوذ و ثروتمند و آقایِ محمد در جایگاهِ کارمند و مزدبگیرِ او بوده است. این رویداد، تصویری روشن از جایگاهِ زنِ پیش از اسلام را روشن میسازد، جایگاهی که پس از مرگِ خدیجه رفته رفته توسطِ احکامِ قرآنی دگرگون شده و سپس با دروغهایی چون » زنده به گور کردنِ دختران» تلاش بر توجیه قوانینِ تبعیضآمیزشان داشتهاند.
نگاهِ سوم: «ارتباطِ زن و شوهر همترازِ با رابطهی ارباب – کارمندی، صاحبخانه – مستاجری»
نگاهِ اسلام به یک ارتباطِ زناشویی بیشتر شبیه یک ارتباطِ ارباب، کارمندی است. به همین دلیل در خطبهی عقد که نقطهی آغازینِ ارتباطِ » شرعیِ» زوجین است میگویند:
» اَنًکَحتُکَ و زَوَّجْتُكَ نَفْسِي عَلَى الصَّداقِ الْمَعْلُومِ»
یعنی: «در مقابل یک مبلغِ تعیین شده خود را به تو به گائیدن میدهم». ( واژه اَنًکَحتُکَ از ریشهی واژهی «نکاح» گرفته شده است).
بررسی واژه » نکاح»:
هرچند که مدعیانِ اسلام، در درزایِ تاریخ تلاش کردند معنایِ واژهی «نکاح» را به تعابیرِ متفاوتی از قبیل : » همسری، عقد، قرارداد » تبدیل کنند، اما معنی این واژه در واژه نامههای معتبری چون دهخدا، فرهنگِ واژهی «التعریفات»، فرهنگ نامهی عربی انگلیسی «قاموس الهجه المصریه» و فرهنگ واژه » منتهی الارب» به معنایِ «گاییدن» ترجمه شده است، با این حال برایِ اثباتِ سخن به بخشی از این مدارک خواهیم پرداخت:
– دهخدا، معنی واژهی نکاح: جماع کردن، گاییدن [۹]
– واژهنامه عربی به عربی » التوقیف علی مهمات التعاریف»، در توصیفِ واژهی نکاح: » ایلاج ذکر فی فرج لیصیر یذلک کالشی الواحد » یعنی وارد کردنِ آلتِ تناسلی مرد در آلتِ تناسلیِ زن برای اینکه یک جسمِ واحد شوند.[۱۰]
از این روی میتوان نتیجه گرفت واژهی نکاح همان معنایِ گاییدن را میدهد اما مسلمانان از آنجا که این واژه توهین آمیز است و واژهها زنده و پویا هستند و در هر زمان میتوانند بارِ معنای بیشتری به خود بگیرند، معناهایِ آبرومندانهتری چون قراردادِ ازدواج، عقد و یا ازدواج کردن به آن میدهند.
البته که این سخن درست است که واژهها پویا هستند و در طولِ تاریخ میتوانند معنی مختلفی به خود بگیرند.چند نمونهی بارز در این راستا عبارتاند از:
نمونهی نخست: واژهی «رعنا» است که امروزه بارِ مثبت به همراه دارد و معنایِ زیبا و رشید را میدهد، با وجود اینکه ریشه در واژهٔی رعونت دارد که به معنایِ نادانی و حماقت میباشد.
نمونهٔی دوم: واژهی «مزخرف» است که پیشترها بارِ مثبت داشته و به معنای زیبا، آراسته و زینتهایِ ظاهری و باطنی از آن یاد میشده است و امروز معنای بیهوده، بی خود و نامنظم را میدهد.
نمونهی سوم: واژهی «مداهنه» است که پیشترها معنای پاک کردن و جلا دادن داشته و امروزه معنای چاپلوسی کردن و تملق کردن را میدهد.
از این روی اگر کسی امروز از واژهی «مزخرف» و یا «مداهنه» بهره گیرد، به هیچ عنوان بارِ معنی مثبت را همراه ندارد، اما زمانی که نوشتههای دورانِ پیشین را میخوانیم که در آن واژهی «مزخرف» و یا «مداهنه» به کار رفته است، نمیبایست به معنی امروزی واژه (که بارِ منفی دارد) ارزیابی شود، بلکه باید بارِ معناییِ زمان خود اش را مّد نظر قرار داد، از این روی در نوشتههای قدیمی اگر مکانی را مزخرف ارزیابی کردند، باید در ذهن خواننده آن مکان آراسته، زیبا و دل نشین تداعی شود و اگر جایی سخن از «مداهنه» رفته است، باید به معنایِ پاک کردن و جلا دادن ارزیابی شود.
بر مبنایِ استدلالِ بیان شده زمانی که به کتابِ قرآن، که چهارده سده پیش نوشته شده است، رجوع میکنیم، میبایست واژهها را بر مبنایِ بارِ معناییِ زمانِ خود اش ارزیابی کنیم، از این روی هر کجایِ قرآن به واژه نکاح میرسیم میبایست آن را به همین معنایِ «گاییدن» معنا کرد.
از دگر سو واژهی ازدواج کردن در زبانِ عربی وجود دارد که ریشه در واژهی «زَوَج» دارد. برای نمونه سورهی بقره میگوید:
» فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّىٰ تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ ۗ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يَتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ ۗ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ «
یعنی: پس اگر او را طلاق داد ، آن زن بر وى حلال نخواهد بود ، مگر آنكه با همسرى غير از او ازدواج كند . و اگر او را طلاق داد بر زن و شوهر اول گناهى نيست كه به يكديگرباز گردند، در صورتى كه اميدوار باشند حدود الهى را رعايت میکنند. و اينها حدود خداست كه آن را براى گروهى كه دانايند بيان میکند.[۱۱]
از این روی الله به خوبی با واژهی » زَوَج» آشنایی دارد و اگر بایسته بود از این واژه بهره میجست، اسبابِ شگفتیست که پیروانِ الله سدهها پس از سخنانِ او تلاش میکنند با دادنِ بارِ جدیدِ معنایی به واژهها، منظور و مفهومِ واژههای الله را دگرگون سازند، آیا این دگرگون سازی و منظورتراشی برایِ واژههایِ روشن و واضح الله، نشان از ضعفِ الله در ابرازِ عقیدهاش نیست که نیازمندِ پیروانیست که سدهها پس از قران، دست به مفهوم سازیهای نو برای درکِ سخنان الله میزنند؟
آیا الله که برایِ درکِ مفهومِ سخناناش، نیازمندِ واژه سازیهایِ نوینِ پیرواناش (بندگاناش) است، لایقِ عبادت است؟
چگونه اسلامگرایان به بتپرستان انتقاد میکردند که بتشان توانِ انجامِ کاری را ندارد، و هتا نمیتواند از خود دفاع کند، و این استدلال برایِ آنها کافی بود که بتشان را بی ارزش ارزیابی کنند، اما خودشان اللهایی را میپرستند که برایِ روشن ساختنِ مطالبِ مکتوبِ چهارده سدهایی پیشین اش نیازمند واژهسازیهای نوینِ نواندیشان و اسلامگرایانِ امروزیست؟
از دگر سؤ مگر نه اینکه الله در سورهیِ مریم، آیهی ۹۷ میگوید:
فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا
یعنی: ما قرآن را بر زبان تو آسان ساختيم تا پرهيزكاران را بوسيله آن بشارت دهي و دشمنان سرسخت را انذار كني.
و یا در سورهی قمر، آیاتِ ۱۷، ۲۲، ۳۲ و ۴۰ ، چهار بار در یک سوره تکرار میکند:
وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ
یعنی: و قطعا قرآن را براى پندآموزى آسان كرديم پس آيا پندگيرندهاى هست.
الله که خود ادعا میکند مطالباش را آسان گفته است تا درک اش بر انسانِ چهارده سده پیش راحت باشد، چگونه نواندیشانِ دینیِ امروزی در راستایِ واژه سازیهای نوین گام برمیدارند؟ آنان با چنین عملی، سخنِ الله را که بر آسان بودنِ درکِ مطلب اش تاکید چندباره دارد، به چالش میکشند
بررسیِ ارتباطِ زن و شوهر از دیدگاهِ الله:
بنا بر توضیحاتِ بخشِ پیشین، دریافتیم که از دیدگاهِ الله، زمانی که زن و شوهر بر هم محرم میشوند و نقطهی آغازینِ شرعی ارتباطشان فرا میرسند، زن خود را برایِ یک مبلغِ تعیین شده در اختیارِ مرد میگذارد تا خود را به گاییدن دهد.
این دیدگاه در ذات توهینآمیز است و این عمل بسیار شبیهِ چگونگیِ امرارمعاش روسپیان است، آنان نیز زمانی با مشتری مواجه میشوند، نخست بر سرِ یک مبلغی به توافق رسیده و سپس زن خود را برای عملِ نکاح (= گاییدن) در اختیارِ مرد میگذارد.
آیا به راستی ارزشِ انگیزهی ازدواج و شریکِ زندگیِ یکدیگر شدن با چنین جملهایی شرمآور، زیرِ سوال نمیرود؟
از دگر سو از دیدگاهِ الله، زن به عنوانِ شریکِ زندگیِ مرد ارزیابی نشده از این روی طبق گفتهی آقایِ رضا ( امامِ هشتم شیعیان ) مرد وظیفه خرج دهی زن را دارد، گویی زن به عنوانِ کارمند استخدام شده و در قبالِ آمیزش و نکاح، خرجِ زندگی او باید داده شود.
برایِ نمونه، سورهی بقره به وضوح نقشِ زن را در زندگیِ یک مرد نشان داده است:
فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّىٰ شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ
یعنی: زنانِ شما كشتزار شمايند، هر زمان و هر كجا كه خواستيد به كشتزار خود در آييد. و براى خودتان پيش فرستيد، و از خدا پروا كنيد، و بدانيد كه او را ملاقات خواهيد كرد، و مؤمنان را بشارت ده.[۱۲]
جلالین یکی از مفسرینِ بنامِ اسلامی، در تفسیرِ این آیه «أَنَّىٰ شِئْتُمْ» یعنی به هر سویِ کشتزار، مینویسد: «مَن قیام و فَعود و اضطجاع و اِقبال و اِدبار»، یعنی نشسته، ایستاده، خوابیده از پیش و از پس…[۱۳]
در همین راستا از آقایِ جعفرِ صادق ( امامِ ششم شیعیان ) پرسش میشود و ایشان میفرماید: » در ازدواجِ متعه میتوانی با یک هزار نفر ازدواج کنی، زیرا همهی آنها مانندِ مستاجر میباشند.»[۱۴]
چنین سخنان و توصیفاتی انسانی را بیشتربه یادِ مجلاتِ آمیزشیِ پِلِیبُی میاندازد تا راه و رسم ارتباطاتِ زن و شوهر و چگونگی درکِ ارزشِ جایگاهِ یکدیگر در یک زندگیِ مشترک.
از این روی توجیه نصف بودنِ ارثِ زنان به دلیلِ اینکه که مردان وظیفهی خرجیِ آنها را دارند و از آنجا که ارتباطِ مرد و زن استوار بر دیدگاهِ «شراکتانه» نیست بلکه تنها به عنوانِ ابزاری برایِ لذتِ جنسی و چیره شدنِ بر شهوت درونی و تولیدِ مثل خلاصه شده است، (که بیشتر شبیهِ جفتگیریِ حیوانات است) نه تنها منطقی نیست بلکه آراستهی جایگاهِ انسانی نیست و فاقدِ ارزش است.
در همین راستا، علامه طباطبایی پیرامونِ خرجی دادنِ زن، در قبالِ همبستر شدناش با مرد، هر آینه که مرد بخواهد، میگوید:
«… و به همين جهت اسلام از ثروت روى زمين دو ثلث را در اختيار مرد قرار داد تا در دنيا تدبير تعقل ما فوق تدبير احساس و عاطفه قرار گيرد و نواقصى كه در كار زن و تدبير احساسيش رخ مى دهد _ چون مداخلات زن در مرحله تصرف بيش از مرد است _ بوسيله نيروى تعقل مرد جبران گردد. و نيز اگر اطاعت از شوهر را در امر همخوابگى بر زن واجب كرده ، اين معنا را با صداق – مهريه – جبران و تلاقى كرد.»[۱۵]
به وضوح دیده میشود که ایشان جبرانِ خرجی دادنِ زن در اسلام را، همخوابگیِ او با مرد هر زمان که مرد بخواهد، قلمداد میکند. نگاهی که هتا در میانِ جاندارانِ جنگل هم دیده نمیشود، جانورانِ جنگل هم جفتگیریشان بر خواستِ دو طرف استوار است.
– پاسخ به انتقادِ نواندیشانِ دینی پیرامونِ درکِ آیات و احکام در زمان و مکانِ خاص:
انتقادی که مدعیان اسلام وارد میکنند این است که این متون و احکام برایِ دورانِ چهارده سده پیش است و از این روی نزدیک بودنِ دیدگاهِ ارتباطِ زن و شوهر به ارتباطِ حیوانی که صرفاً رویِ پایهی شهوت بنیاد نهاده شده، امریست طبیعی و نمیبایست متونِ قدیمی را با نگاه و درکِ نوینِ امروزی به چالش کشید بلکه باید شرایط و زمانِ احکام را نیز در نظر گرفت.
از دو دیدگاه میتوان به این انتقاد پاسخ گفت:
۱-دیدگاهِ اخلاقمدارِ خداباور:
از آنجا که معیارِ اصلیِ منتقدین بر رویِ زمان و مکان استوار است و در اصل بر این باوراند که این احکام بینِ مردمانِ دورانِ پیشین، از آنجا که عقب مانده بودهاند و ارتباطاتِ اجتماعیشان به نسبتِ دورانِ امروزی غیر قابل قیاس است، نمونهای از سدهها پیش از اسلام، از کتابِ گاتهایِ زرتشت برایِ اثباتِ استدلالِ خود میآوریم.
میبایست متذکر شوم که ما وجود تمامِ ادیان از آغازش آیینِ میترائسم گرفته تا آخرینشان که بهائیگریست، بسیار مضر میدانیم و هر آینه اگر مسئولِ کردههای پدرانمان میبودیم میبایست از جهان برایِ عرضه کردنِ دیدگاههای بنیادینِ دینسازی پوزش میطلبیدیم، از این روی بهرهگیری از کتاب گاتها صرفاً جنبهی پاسخگویی به منتقدانِ دینی است که فاکتورِ زمان و مکان را به عنوانِ محور نکوهششان قلمداد میکنند.
سدهها پیش از اسلام زمانی که دخترِ زرتشت پورچیستا، در صددِ ازدواج برمیآید، پدراش چنین میگوید:
» اینک توای پورچیستا که از دودمانِ سپنتمان و جوانترین دخترِ زرتشت هستی، من از رویِ پاکدلی و نیک-منشی، جاماسب را که از جوانانِ برجسته، نیک-اندیش و والامنش است برایِ همسریِ تو پیشنهاد می-کنم و او را برایِ همسریِ تو شایسته میدانم. از تو درخواست دارم، در این باره اندیشه و خردِ خود را به کار ببری و هرگاه تشخیص دادی که او شایستگیِ همسریات را دارد، آنگاه او را شریکِ زندگیات گردان، ( گاتها، هات، ۵۳ بندهایِ ۳ و ۴ ).» [۱۶]
آیا مردمانِ سه هزارهیِ پیشین عقبماندهتراند یا مردمانِ هزارهیِ پیشین؟
اگر معیار را زمان گذاریم، پس مطمئنا میبایست مردمانِ سه هزارهیِ پیشین به نسبت هزارهها پس از خود دیدگاهِ غیرِ اخلاقیتر میداشتند، اما با این حال محورِ اصلیِ ازدواجِ مرد و زن چیزی بیش از سه هزار سالِ پیش «شراکت» است.
اگر معیار را مکان قرار دهیم و براین باور باشیم که مردمانِ عربستانِ هزارهیِ پیش عقبمانده تر از مردمانِ ایرانِ سه هزارهیِ پیشین بودند و این قوانین بر مبنایِ سنّتِ جاریِ پیش از اسلام تنظیم شدهاند، پس چگونه ایرانیِ مسلمان، امروز باورمندِ به قوانینی است که هتا به نسبتِ مردمانِ سه هزاریِ پیشینِ آب و خاک اش عقبماندهتر بوده است؟ اگر ایرانی میخواهد لزوماً دیندار و باورمند باشد، از خود پرسش کند: کدام یک از این دو بیشتر در شأن و منزلتِ جایگاهِ انسانیست؟
۲- دیدگاهِ اخلاقمدارِ زمینی:
بشرِ ابتدایی همچون کودکی که در اوجِ ضعف و ناتوانی، حمایتِ «پدر» را سایهٔی امنیتِ خود قرار میدهد، همواره برایِ غلبه بر ترس و ناتوانیِ خویش به دنبالِ یک حامی بوده است، این فرایند از دورانِ جانپنداری گرفته تا چندخدایی و تکخدایی، جملگی برایِ پاسخگوییِ نیازهایِ روحی روانیِ بشر به کار گرفته شده است. این فرایند امروز از مرحلهی دورانِ کودکی عبور کرده و به دورانِ نوجوانی نزدیک شده است. این تحول در بخشی از نواندیشانِ دینی نیز دیده میشود، اینکه آنها براین باورند که احکامِ مکتوبِ دینیِ دورانِ گذشته را میبایست با نگاهِ نوین و معنی واژههای امروزی ارزیابی کرد، نشان از این امر دارد که آنها نیز مهرِ تائید بر غیرِ قابلِ اجرا بودنِ احکامِ الهی دورانِ گذشته میزنند، اما از آنجا که مایل به حفظِ ریشههایِ دین با جلدِ نوین هستند تلاش بر معنا سازیهای جدید میکنند تا دست مفسرین را برای تفاسیر و برداشتهایِ آبرومندانهتر از متونِ گذشته باز گذارند.
بشرِ امروزی پایوَر کرده است که میشود از سیطرهیِ قدرتِ نیرویِ ماورایِ طبیعیِ زاده شده در تراوشاتِ ذهنی، عبور کرد و همچنان بر رویدادهایِ ناگوارِ دنیایِ پیرامون غلبه کرد. بهرهگیری از قدرتِ فکر، ارادهیِ انسان و ایجادِ انگیزههایِ کندوکاوگرانه، او را به سویِ کشف حقایقِ پنهانِ دنیایِ پیراموناش سوق میدهد، کشفی که نیاز به هیچ نیرویِ ماورایِ طبیعی ندارد.
در همین راستا دکتر ژوزف مورفی، در کتابی با نامِ «قدرتِ فکر»، به اثراتِ نیرویِ فکرِ انسان بر رویِ روان و جسمِ انسان پرداخته است و پایوار میکند که چگونه طرزِ نگرش و تفکرِ انسان به دنیایِ پیراموناش میتواند رویِ ضمیرِ ناخداگاهِ او اثر گذاشته و » شوندِ » رویدادها گردد.
– بررسیِ نگاهِ آقای جعفر صادق، امام ششم شیعیان:
ایشان برای توجیه نصف بودن ارث زنان میگوید:
«علتش این است که اسلام سربازی را بر زن واجب نکرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهی که خویشاوندان مجرم باید دیه بپردازند، زن از پرداخت دیه و شرکت با دیگران معاف است.»
بخشِ نخست: ( پیرامونِ نفقه و مهریه) را در قسمتِ پیشین پرداختیم.
بخشِ دوم: معافی در پرداختِ دیه، استدلالی ناقص
اینکه زن به عنوانِ خویشاوند مجبورِ به پرداختِ دیه نیست، یک حالتِ عمومی نیست. ارث بردن یک امرِ عمومی است، هر انسانی از فقیرترین تا غنی ترین، چیزی در اختیار دارد که میتواند به عنوانِ ارثِ فرزنداناش تلقی شود، اما اینکه در خانوادهایی جرمی صورت گیرد و زن از پرداختِ دیه معاف شود یک حالتِ خاص است.
این استدلال از این منظر ناقص است که برایِ یک شرایطِ خاص ( ارتکابِ جرم ) که همهگیر نیست، نمیتوان یک حکمِ عام ( نصف بودنِ ارثِ زنان ) را توجیه نمود.
ب- بررسی دیدگاهِ برخی از آیتاللهها
– آیت الله سیستانی
جنابِ آقایِ آیتالله سیستانی در پاسخ به این پرسش که آیا نیم بودنِ ارثِ زن یک تبعیض نیست، میفرماید:
» خير اين تبعيض نيست بلکه دادن حق است به هر کس به مقدار نياز و احتياج او زيرا مرد بار زندگي و معاش خانواده را به دوش مي کشد و بر او واجب است نفقه همسر و فرزندان خود را بدهد ولي بر زن واجب نيست خرجي شوهر را بدهد لذا عدالت اقتضا مي کند که سهم بيشتري به مرد داده شود تا بتواند به وظيفه خود عمل کند بلکه در بيشتر اجتماعات بشري مرد توليد کننده و زحمت کش است ولي زن مصرف کننده و هيچ گونه وظيفه نسبت به ديگران ندارد.»[۱۷]
پیرامونِ استدلالِ نادرستِ مسئولیتِ بیشتر داشتنِ مرد به بخشِ بعدی که استدلالهایِ آیتالله مکارمِ شیرازی بررسی میشود، مراجعه شود.
سیر در دورانِ اولیهی بشری:
آنچه اینجا قابل بررسی است گزارهی پایانیِ آیتالله سیستانی است که میگوید:
» در بيشتر اجتماعات بشري مرد توليد کننده و زحمتکش است ولي زن مصرف کننده و هيچ گونه وظيفه نسبت به ديگران ندارد.»
در دورانِ گذشته کارها بیشتر نیاز به زورِ بازو و قدرتِ بدنی داشت، مردان بیشتر در عرصهی اجتماع حضور داشتند و زنان کارهایی را که نیازِ به قدرتِ بدنی آنچنانی نمیداشت، برعهده میگرفتند، اما با این حال با گذرِ زمان از دورانِ ابتداییِ بشری و به وجود آمدنِ فرهنگِ شهر نشینیِ ۲۵۰۰ سال پیش، رفته رفته زنان در اجتماع حضورِ بسزایی داشتند، در این راستا میتوان آرتیمیس رهبرِ نیروی دریایی، آذرمیدخت دخترِ خسرو پرویز که پس از او به پادشاهی رسید و یا گردآفرید که شاهنامه از او به عنوانِ بانویِ دلاورِ ایرانی یاد میکند، نام برد. هتا در این میان میتوان از خانمِ خدیجه، همسرِ نخستِ آقایِ محمد نام برد که یک بازرگانِ بنام و مشهور و با نفوذ بوده است و آقایِ محمد برایِ او کار میکرده است.
بنابرین استدلالِ آقای سیستانی که زنان را «مصرف کننده» توصیف کرده است، هتا در دورانِ خودِ آقایِ محمد که به باورِ نواندیشانِ دینی و بازماندگانِ خلفایِ اسلامی، مردمانِ عقب مانده و بی فرهنگی بودهاند نیز صدق نمیکند، چه رسد به ایرانی که هزاران بار بیشتر گویِ تمدن را از مردمانِ عربستان ربوده بود.
آقایِ سیستانی هنوز در دورانِ اولیهی بشری سیر میکنند و اگر چنین باشد، شاید بتوان استدلالِ ایشان را تا حدی درک کرد، اما حقیقتِ امر این است که این سخن هتا با دورانِ آقایِ محمد نیز همخوانی ندارد، چه رسد به قرنِ ۲۱.
– آیت الله مکارمِ شیرازی
جنابِ آقایِ آیتالله مکارمِ شیرازی نخست برایِ توجیه حکمِ آقایِ علی ابنِ ابی طالب پیرامونِ زنان، به علتِ ریشهایِ اعتراضِ مخالفین پرداخته و میگوید:
» در جوامع امروز، به ویژه جوامع غربى یا آنها که راه غرب را در دموکراسى مى پیمایند نیز، سخن در این زمینه بسیار است; سیاستمداران خود را نیازمند آراى زنان مى دانند، چرا که زن و مرد درانتخابات یکسان عمل مى کنند و سرمایه داران خود را نیازمند به کار زنان مى بینند به خصوص اینکه غالباً توقّع آنها از نظر دستمزد و امتیازات دیگر از مردان کمتر است. دستگاههاى عظیم تبلیغاتى نیز که بخش مهمى ازسیاستهاى تبلیغاتى و اقتصادى را تشکیل مى دهد، خود را به زنان نیازمند مى بینند. این جهات سبب شده که در سخن، دفاع زیادى از حقوق آنها شود و شخصیّت آنها را تا آنجا که مى توانند بالا ببرند; ولى در عمل خبرى نیست و زنان امروز گرفتار انواع محرومیت ها هستند که در گذشته نیز با آن دست به گریبان بودند. همین امر در تفسیر متون مذهبى نیز مؤثّر واقع شده است و گروهى که از حقوق زن به صورت شعار گونه و ریاکارانه دفاع مى کنند، این متون را طورى تفسیر مى کنند که باب طبع اکثریت زنان باشد و تمایلات آنها را -هر چند به صورت کاذب- اشباع کند.»[۱۸]
عذرِ بدتر از خطا:
اینکه در برخی از جوامع غربی از زن به عنوانِ ابزارِ تبلیغاتی بهره گرفته میشود شکی نیست، و ما نیز بهره برداریهایِ ابزاری را به هر شکلی محکوم میکنیم، چه در غرب به که قولِ آیتالله شیرازی بهرهبرداریهایِ اقتصادی از آن میکنند و چه در اسلام که زن را به عنوانِ یک » آلت و ابزارِ لذت» ارزیابی میشود.( مراجعه شود به بخشِ پاسخِ به نگاهِ آقایِ رضا امامِ هشتمِ شیعیان در همین نوشتار)
این شیوهی استدلالِ آقایِ آیتالله شیرازی «فرار به جلو» نام دارد، اینکه دیگران یک عملکردِ اشتباه دارند، عملکرد اشتباهِ ایشان یا باورِ اشتباهِ ایشان را توجیه نمیکند!
از دگر سو، آنان که ادعا نکردند این بهرهبرداریهایِ اقتصادیشان از یک فرهنگِ آسمانیِ الهی سرچشمه گرفته شده، اما ایشان در نامِ یک منبع مقدس شدهیِ الهی، چنین نگاهِ شرمآوری به زن دارند، آنان هر چه هستند دستِ کم عملکرده غلطشان را بر حسبِ فرهنگِ زمینی و حسابِ خودشان میگذارند، اما ایشان با چسباندن چنین احکامِ شرمآوری به یک منبعِ الهی تلاش به توجیهِ آن دارند، از این روی در مقامِ قضاوت، عملکرد و باورِ اسلامگرایان و نگرششان به «زن» ناپسندتر از آنان است.
اقرار در استدلال:
ایشان برایِ توجیهِ نصف بودنِ ارثِ زنان میفرماید:
» اگر سهم ارث آنها نیمى از سهم مردان است، اوّلاً: این تنها در مورد فرزندان و همسرها است، در حالى که در مورد پدر و مادر در بسیارى از موارد ارث آنها یکى است و همچنین در مورد خواهران و برادران و فرزندان آنها در بعضى از موارد ارث. به تعبیر دیگر: زن به عنوان مادر یا خواهر در بسیارى از موارد سهم مساوى با مردان دارد. ثانیاً: نفقات زندگى همه بر دوش مردان است و زن نه تنها نفقه فرزندان را نمى پردازد، بلکه شوهر باید نفقه او را بپردازد، هر چند از طریق ارث یا طرق دیگرى، مال فراوانى به دست آورد.»[۱۸]
برایِ بررسی این سخن ابتدا به یکی از آیاتِ سورهی نسا میپردازیم:
«خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش مىكند سهم پسر چون سهم دو دختر است و اگر [همه ورثه] دختر [و] از دو تن بيشتر باشند سهم آنان دو سوم ماترك است و اگر [دخترى كه ارث مىبرد] يكى باشد نيمى از ميراث از آن اوست و براى هر يك از پدر و مادر وى [=متوفى] يك ششم از ماترك [مقرر شده] است اين در صورتى است كه [متوفى] فرزندى داشته باشد ولى اگر فرزندى نداشته باشد و [تنها] پدر و مادرش از او ارث برند براى مادرش يك سوم است [و بقيه را پدر مىبرد] و اگر او برادرانى داشته باشد مادرش يك ششم مىبرد [البته همه اينها] پس از انجام وصيتى است كه او بدان سفارش كرده يا د ينى [كه بايد استثنا شود] شما نمى دانيد پدران و فرزندانتان كدام يك براى شما سودمندترند [اين] فرضى است از جانب خدا زيرا خداوند داناى حكيم است»[۱۹]
در این حکم، سهمِ پسر را دو برابرِ سهم دختر معرفی میکند، اگر فرد فرزندی نداشته باشد، باز پدر دو برابرِ مادر ارث میبرد، و اگر برادرانی داشته باشد باز هم مادر تنها یک ششم ارث میبرد، و تنها اگر فرد همهٔ فرزنداناش دختر باشند پدر و مادر مساوی ارث میبرند.
در چهار حالتِ بیان شده، تنها در یکی از حالات، پدر و مادر مساوی ارث میبرند، اما با این حال جنابِ آقایِ آیتالله مکارم شیرازی میفرماید:»در بسیاری از موردها ارثِ پدر و مادر یکسان است.»
برهانِ خلف، ردّ درستی استدلال:
از دگر سو، اینکه در یک حالتِ خاص، ارثِ پدر و مادر یکسان است، خود پرسش برانگیز است.
استدلالِ بر این امر مبتنی است که چون مرد وظیفهی خرجی دادنِ زن را دارد، ارثاش دو برابرِ زن است، ما این گزاره را به عنوانِ یک فرض ( فرضِ نادرست) میپذیریم.
چگونه است که بر مبنایِ آیهی بیان شده اگر فردی فرزندشان همه دختر باشند، ارثِ پدر و مادرِ او یکسان است؟
مگر نه اینکه آن پدر میبایست خرجِ مادر را بدهد؟
مگر نه اینکه جنابِ آقای آیتالله مکارم شیرازی میفرمایند: «نفقات زندگى همه بر دوش مردان است و زن نه تنها نفقه فرزندان را نمى پردازد، بلکه شوهر باید نفقه او را بپردازد، هر چند از طریق ارث یا طرق دیگرى، مال فراوانى به دست آورد.»
اگر پایهی استدلالِ برایِ نیم بودنِ ارثِ زنان مبتنی بر خرجی دادن است، پس آن پدر نیز از این امر مستثنی نیست و وظیفهی خرجی دادنِ مادر را دارد، اما با این حال الله در این شرایط، ارثِ آنان را مساوی ارزیابی کرده است.
این امر نشان دهنده این است خرجی دادنِ زن توسطِ مرد که موجبِ نیم شدنِ ارثِ زن میشود، تنها یک بهانهتراشی است و برایِ توجیهِ این حکمِ تبعیض آمیز است چرا که در یک حالت ارث مساوی و در حالاتِ دیگر ارث کمتر از مرد است، با وجودِ اینکه در تمامِ حالات مرد وظیفهیِ خرجی دادن زن را دارد.
این استدلال از آنجا که حکم آن ( مساوی بودن ارث پدر و مادر در شرایطی که فرد فرزنداناش همه دختر باشند )، درستی فرض را زیر سوال میبرد ( فرض بر این بود که چون مرد خرجی دهندهی زن است، از این روی ارثاش دو برابر است)، استدلالی نادرست است.
۲- نتیجه:
بر مبنایِ استدلالهای بیان شده، میتوان نتیجه گرفت که نیم بودنِ ارثِ زنان در قبالِ خرجی دادن آنان، نه منطقی است و نه عادلانه، و از این روی سخنِ آقایِ علی ابنِ ابیطالب در راستایِ ناقص بودنِ ارثِ زنان، تقلیدِ کور از قرآن است و از آنجا که بدون پشتوانهی اندیشیدن و ارائهٔ استدلالی منطقی برای پذیرفتن اش سخن رانده است، رد شده است.
* بخشِ سوم: نقصانِ عقلِ زنان
آقایِ علی ابنِ ابیطالب بر این باور است که زنان عقل ناقصی دارند چرا که شهادتِ دو زن برابرِ شهادتِ یک مرد است.
استدلالِ ایشان مبتنی بر سورهی بقره است که میگوید:
» … و دو شاهد از مردانتان را به شهادت طلبيد، پس اگر دو مرد نبودند، مردى را با دو زن، از ميان گواهانى كه (به عدالت آنان) رضايت داريد (گواه بگيريد)، تا اگر يكى از آن دو زن فراموش كرد زنِ ديگر، وى را يادآورى كند. و چون گواهان احضار شوند، نبايد خوددارى ورزند…»[۲۰]
از این روی ابتدا به واژهٔی «عقل» خواهیم پرداخت و سپس به بررسیِ آیهی قرآنی پیرامونِ تفاوتِ شهادتِ مرد و زن خواهیم پرداخت. و سپس، ارتباطِ میانِ این دو را بررسی خواهیم کرد.
۱- بررسیِ واژهی عقل و عقلباوری
الف- دیدگاهِ فلسفی
عقلباوری یا خردباوری (rationalism) ریشه در واژه لاتینی ratio ( یا همان عقل ) دارد. واژهٔی «راسیو» به معنیِ قدرتِ تفکر و درکِ انسانی ست. راسیو را میتوان ظرفیتِ درکِ آگاهانهی مفاهیم، برایِ تاییدِ حقایق، تغییر یا توجیهِ عملکردها، باورها و یا تکذیبِ آنها دانست. همانطور که در بخش بعدی خواهیم دید واژه عقل معنیِ ریشهاییِ متفاوت با «خرد» ( در فرهنگِ ایرانی ) و «راسیو» ( در فرهنگِ غربی ) دارد، از این روی از این پس به جایِ واژه » عقلباوری» از » خردباوری»، برایِ معرفیِ دیدگاهِ فلسفی بهره خواهیم برد.
خردباوری نگرهای ست که میتوان جهانِ پیرامون را با بهرهگیری از خرد با پشتوانهیِ اصولِ منطقی شناخت. هرچند، که هدفِ تجربهباوری (= آزمایشباوری) نیز شناختِ حقیقت است اما فلاسفهی خردگرا آن را فاقدِ قدرتِ کافی برایِ شناختِ واقعیِ حقیقت میدانند.
برای نمونه پارمنیدس، نخستین فیلسوفِ هستیشناس (ontologist)، بر خلافِ فلاسفهیِ پیش از خود که به بررسی عقلانی پدیدههایِ طبیعی پرداخته بودند، خود را مشغولِ درکِ فلسفهیِ «بودِش» کرد و در این راستا بهره گیری از «حس» را فاقدِ ارزش دانسته، چرا که به باورِ او «بودِش و هستی» جدایشناپذیر، ناجُنبان (= غیر قابل حرکت) و کامل است اما مشاهداتِ تجربی، چندگانه، بخشپذیر، دگرشدپذیر (= متغیر) و ناقص است بر این پایه، شناختِ آزمایشبنیاد نمیتواند با حقیقت همسو باشد از این روی برای شناختِ حقیقت » تنها » تفکر و بهرهگیری ازاصولِ منطقی کارساز است. در همین راستا هراکلیتوس میگوید: » تو هرگز نمیتوانی از یک رودخانه دوبار بگذری، چرا که بارِ دوم نه تو همان آدمی و نه رودخانه، همان رودخانه»، او بر این باور است که هیچ چیز ثابت نیست و همه چیز در حال تغییر است و بنابراین ابزارِ شناختِ مبتنی بر «حواس» شناختِ ناکافی از حقیقت را ارائه میکند که ممکن است فرسنگها با واقعیات به دور باشد. افلاطون که دنبالهرویِ دیدگاهِ پارمنیدس و هراکلیتوس است، براین باور است که با وجودِ اینکه هر آنچه قابلِ تجربه است در حالِ تغییر است اما با این حال انسان میتواند به شناختِ دنیایِ پیرامونِ خود دست یابد اگر و تنها اگر این شناخت در گسترهیِ تفکر و اندیشیدنِ در ذهن صورت گیرد. او بر این باور است که فیلسوف میبایست از توهماتِ تجربی و حسی دست کشیده و به جهانِ اندیشه پای نهد، و آنجا با بینشی منطقی فکر را بررسی کرده تا به شناختِ واقعی رسد.
فلاسفهیِ خردباور به کلی براین باوراند که حقیقت در گوهر (= ذات) دربرگیرندهی ساختارِ معقول و منطقی است و از این روی آن را میتوان با قدرتِ «اندیشیدن» شناخت [۲۱] و بر این پایه نقطهی عطفِ شکافِ میانِ نگرشِ آزمایشباوری و یا نگرشهایِ سنتیِ وحیباوری برای شناختِ حقیقت با خردگرایی هویدا میشود.
نکتهیِ درنگپزیر (= قابلِ ملاحظه) در خردباوری، بیبودشیِ (= عدمِ وجودِ) تعصب در دیدگاه و دامنهی پایانناپذیر در نگرش است. مبنایِ فلسفهی خردباوری، بینشی خردبنیادآنه به » تمامِ » رویدادها دارد و هتا دیدگاهِ نموده شده توسطِ خود را با نگاهی نکوهشگرانه بازمیبیند. فیلسوفِ بیخدا راسل در همین راستا میگوید: «هرگز حاضر نیستم به شوندِ باورهایم بمیرم، چون شاید باورهایم نادرست باشند».
ب- دیدگاهِ اسلامی و تفاوتِ آن با عقلِ فلسفی
واژهی عقل در فرهنگِ اسلامی به معنایِ منع کردن و بستن است[۲۲] این واژه ریشه در واژهی «عقال» دارد، عقال پابندی است که به پایِ شتر میبندند تا موجبِ جلوگیری از حرکتاش شود و صاحبِ شتر بتواند با عقال، حیوان را مهار کرده و در سیطرهی مهارِ خویش در آورد.
از لحاظه ریشهیِ واژه درمییابیم که از نگاهِ اسلامی، عقل ابزاری ست برایِ جلوگیری از انجامِ کاری. اسلامگرایان بر این باور اند که عقل قدرتی ست خدادادی.
در همین راستا اصولِ کافی گزارش میکند:
» اِنَّ اللّهَ خَلَقَ العَقلَ وَ هُوَ اَوَّلُ خَلقٍ مِنَ الرَّوحانيّينَ عَن يَمينِ العَرشِ مِن نورِه»
یعنی: خداوند عقل را آفرید، در حالی که او اولین مخلوقِ روحانیان میباشد، از سویِ راستِ عرش، از نوراش آفریده است.[۲۳]
آنان بر این باور اند که عقل ابزاری ست برایِ منعِ انسان از انجامِ کارِ نادرست که به آن وسیله انسان بتواند نفسِ خویش را تحتِ کنترلِ ذاتِ ملکوتیِ صاحب عقل که همان » آفریننده» است نگاه دارد.
در این باره ابنِ فارس میگوید: » عقل دلالت بر بستگی و گرفتگی در چیزی دارد که به آن وسیله انسان از انجامِ هر قول و فعلِ زشت و ناپسند جلوگیری میکند».[۲۴]
با چنین تعریفی، تفاوتِ بنیادینِ عقلِ فلسفی با عقلِ وحیباور به صورتِ کلی و عقلِ اسلامی به صورتِ خاص، نمایان میشود. مبنایِ عقلِ اسلامی، «مرزمندی (= محدودیت)» است، بازداشتن از حرکت، مهارِ نفس، مهارِ ذهن، و محدودیت در دامنهیِ تفکر، چیزی که در گوهرِ عقلِ فلسفی جایی ندارد، در خردِ فلسفی انسان مرزمندیای (= محدودیتی) برایِ ذهنِ خویش ندارد، ذهن را آزادانه و با دامنهی بیپایان در میدانِ چالشِ جهانِ پیرامون مینهد، و در راستایِ کشفِ حقایق از آن بهره میبرد، در دگر سو آن عقلِ وحیباور به صورتِ کلی و در بارهی بحثِ ما عقلِ اسلامی، مجموعهایی از گزارههایِ ثابت و از پیش تعیین شده که در هالهی قداست پیچیده شده را به عنوانِ اصل و حقیقت، پذیرفته و بدینسان تمامِ حرکتِ ذهن در این دامنه مرزمند و گنجانده میشود. از این روی، عقلِ اسلامی بر خلافِ خردِ فلسفی که به کندوکاوِ امور برایِ درکِ حقیقت میپردازد، بیشتر نقشِ «قاضی» را دارد و برایِ تمیز دادنِ بدی از خوبی به کار گرفته میشود و از آنجا که تفکرِ اسلامی مبانیِ بنیادینِ هستیشناسی را پیشاپیش پاسخ گفته است، عقلِ اسلامی خود را برایِ یافتنِ آن حقایق بنیادین ناپاسخور (= بیمسئولیت) میداند.
از این روی بهرهگیرندهیِ عقلِ اسلامی، از بخشِ انبوهِ قدرتِ فکر و اندیشیدن، برایِ شناختِ جهانِ پیرامون، شوندِ رویدادها و شناختِ منشأ وجود، بهره نمیجوید چرا که باورِ او پاسخها را «خلق» کرده است. به همان نسبت که اگر انسانی دارایِ دو دست باشد اما در درازایِ زندگانی اش تنها از یک دست بهره جسته باشد، با وجودِ اینکه او از لحاظِ جسمانی انسانِ کاملی بوده است اما «ناقص» زیسته است، عقلگرایِ اسلامی نیز از آنجا که باوراش دامنهیِ بهرهگیری از عقل را محدود ساخته است، دارایِ نقصانِ بهرهگیری از «قدرتِ اندیشیدن» است.
با اینکه ریشهیِ » عقلگرایی» در اسلام از «پابندِ شتر» الهام گرفته شده است، اما با این حال اسلامگرایان از آنجا که از میدانِ رقابت با اندیشههایِ دیگر عقب نمانند، عقلگرایی را به دو بخشِ عقلِ نظری و عقلِ عملی تقسیم کردهاند.
هرچند این نوع تقسیم بندیهایِ فیلسوف مآبانه، آنچنان باعث شگفتی نیست، چراکه وقتی، نواندیشانِ دینی و اسلامگرایان میتوانند از دلِ اندیشهای که » زنانِ متصرف شده در جنگ را بر مردِ مسلمان حلال میداند هتا اگر زن شوهردار باشد،[۲۵] یا حکمِ بریدنِ دستِ دزد را میدهد،[۲۶] یا نوبتِ همخوابگیِ آقایِ محمد، پیامبرِ مسلمین جهان را با زنهایش تعیین میکند،[۲۷] و یا حکمِ بریدن دست و پایِ مخالفین را بر خلافِ جهتِ یکدیگر صادر میکند،[۲۸] …» تعبیرِ عرفانی و فلسفی و فرهنگی استخراج نمایند، دگر تقسیمِ عقل به دو نگاهِ عقلِ نظری و عقلِ عملی، از دیدگاهی که بنیاداش از » پابندِ شتر» الهام گرفته شده است آنچنان انسان را حیرتزده نمیکند، با این حال به اختصار به این دو تقسیم بندی خواهیم پرداخت.
عقلِ نظری: بخشی از نگرشِ عقلی را که نتیجهی آن، پدید آمدنِ علوم و درکِ مفاهیم میشود را عقلِ نظری گویند، که خود به دو بخشِ حکمتِ نظری و حکمتِ عملی تقسیم میشوند، علتِ این تقسیم بندی آن است که بخشی از مسائل نظری خارج از اختیارِ بشر است به این مفهوم که وجود یا عدمِ وجودِ انسان دخلی را در » فهمِ » مسائل نخواهد داشت، علومی چون ریاضیات، منطق، طبیعتشناسی، … این نوع نگرش را حکمتِ نظری مینامند، نوع دوم عقلِ نظری، حکمتِ عملیست، حدودی که در حد و اختیارِ بشر است، علومی چون فقه، اخلاق، حقوق از آن سرچشمه گرفته شده است.[۲۹] بنابراین بخشی از دانشِ انسان که موجبِ عمل میشود را حکمتِ عملی و بخشِ دگر که تنها جنبه نظری داشته را حکمتِ نظری گویند.
عقلِ عملی: عقلی که ناظر بر جنبههایِ عملی انسان باشد را عقلِ عملی گویند که بر پایه عقلِ نظری استوار است، فرایندهایی چون: ایمان، تسلیم و پذیرش را در دامنهی عقلِ عملی تعریف میکنند.[۳۰]
برایِ نمونه، درکِ منبعِ وجود را در گسترهیِ عقلِ نظری، بخشِ حکمتِ نظری ارزیابی میکنند و درکِ لزومِ ایمانِ به منبعِ وجود را در گسترهیِ عقلِ نظری، بخشِ حکمتِ عملی بررسی کرده و سپس نتیجه آن را که ایمانِ منبعِ وجود و هستی است را درگسترهیِ عقلِ عملی، میجویند.
۲- عللِ فرموشکاری:
در بافتارِ روانشناسی، میتوان از فروید به عنوانِ پایهگذارِ رشتهیِ روانکاوی یاد کرد. بر همین اساس از کتابِ او با نامِ » عللِ فرموشکاری» بهره خواهیم جست، اما به علتِ گسترده بودنِ جستارها، تنها به چند «علل فراموشکاری» به صورتِ فهرستوار اشاره خواهیم کرد،[۳۱] صرفاً با این هدف که نشان دهیم، علتِ فراموشکاری به نقصانِ در » قوهیِ ادراک» خلاصه نشده بلکه میتواند دلایلِ بسیار بیشتری داشته باشد.
او در بخشِ نخستِ کتابِ عللِ فراموشکاری، به عللِ فراموش کردن و تاثیرات و مقصودهایِ آن میپردازد.
بخشی از این دلایل را اینگونه ارزیابی میکند:
-فراموشیِ رویدادهایِ ناگوار: او بر این باور است که تمامِ خاطرات و رویدادهایِ ناگوار میلِ به فراموش شدن دارند.
-فراموشیِ کارهایِ نامطلوب: او بر این باور است که انسان به صورتِ ناخودآگاه کارهایی که بابِ میل و رغبتاش نیست را به ورطهیِ فراموشی میسپارد.
-فراموشی رویدادهایِ کم تأثیر: او بر این باور است که شدتِ تأثیرِ وقایع بر انسان، سنجهیِ اندازهی فراموشکاری آن کار است، به عبارتِ دیگر رویدادی که بر انسان تأثیرِ بسزای نگذارد میتواند به آسانی به بادِ فراموشی سپرده شود.
– فراموشی به علتِ کاهشِ انگیزهها: او بر این باور است که شدتِ انگیزهها در انسان میتواند به فراموشیِ کار بیانجامد، برایِ نمونه زوجی که در ابتدایِ آشنایشان هستند به علتِ وجودِ انگیزشهایِ زیاد، بیشترینهیِ رویدادها، وعدهها و سخنها را به یاد دارند، و هرچه از زمانِ آغازِ آشنایی بگذرد، شدتِ انگیزه کاهش یافته و به همان نسبت میتواند به فراموشیِ بخشی از وعده یا رویدادها بیانجامد.
-فراموشی به علتِ وجودِ روان فشاری (= استرس): زندگی در جوامع شهری که دربردارندهیِ روان فشاری و رویدادهایِ پرسرعت است میتواند شوندِ فراموشی شود.
– فراموشی به شوندِ زوالِ عقل: این نوع فراموشی به » آلزایمر» معروف است که در آن فرد دچارِ افتِ حافظهیِ پیشرونده میشود و به همان نسبت سایرِ قوایِ شناختی از قبیلِ قدرتِ بیان، تمرکز، تصمیمگیری و درک نیز دچارِ لغزش میشوند.
از دگر سوی، در نشستِ آکادمی عصبشناسیِ آمریکا، نتیجهی تحقیقی از کلنیکِ مایو منتشر شد که بر اساسِ آن، درسدِ (= درصدِ ) فراموشکاریِ مردان بیش از زنان است.[۳۲]
۳- بررسی آیهی قرآن پیرامونِ شهادتِ دو زن برابرِ با شهادتِ یک مرد و ارتباطِ آن با نقصِ عقل
همانطور که در پیشگفتارِ بخشِ سوم اشاره شد، آقایِ علی ابنِ ابیطالب، عقلِ زنان را ناقص میپندارد چرا که طبقِ آیه قرآنی، شهادتِ دو زن برابر با شهادتِ یک مرد است و قرآن علتِ این تفاوت را در فراموشکاریِ زنان ارزیابی میکند.
الف- اثباتِ ضعفِ دانشِ الله:
الله در سورهی بقره ادعا میکند که اگر دو مرد را برایِ شهادت نیافتند، دو زن و یک مرد را بیاورند، چرا که اگر یکی از زنها فراموش کرد، دیگری یادآوری کند.
اما همانطور که در بخشِ پیش اشاره شد، بنا بر تحقیقاتِ کلینیک مایو که نتایجِ آن در نشستِ آکادمی عصبشناسیِ آمریکا منتشر شد، مردان درسدِ فراموشکاریِ بالاتری نسبتِ به زنان دارند.[۳۲]
چگونه اللهِ دانایِ مطلق، از این تفاوت آگاهی نداشته است، اما بندگان او به این آگاهیها دست یافتهاند؟
این برهان از آنجا که با واقعیت همسویی ندارد، برهانی نادرست است و از دگر سو ضعفِ الله در دانستنِ حقایق را اثبات میکند.
اگر پایهی برهان » فراموشکاری» باشد، بر اساسِ شیوهی برهانِ الله میبایست چند مرد و یک زن را میآوردند چراکه درسدِ بیشتر است.
ب- ضعیف بودنِ استدلال:
فرض را بر این گذاریم که زنان از مردان فراموشکارتر باشند.
سنجهیِ اندازهگیریِ شمارِ شاهدین چیست؟ چرا دو زن در کنارِ یک مرد و نه سه زن یا چهار زن؟ علتِ گزینش عددِ دو چیست؟ این استدلال از آنجا که به سنجهی اندازهگیری و گزینش اشاره نکرده است، استدلالی ضعیف است.
پ- مغلطهیِ جزء به کل یا مغلطهی ترکیب:
فرض را بر این گذاریم که زنان فراموشکارتر از مردان هستند که به موجبِ آن شهادتِ دو زن برابر است با شهادتِ یک مرد. آقایِ علی ادعا میکند از آنجا که این تفاوت در شهادت وجود دارد، زنان عقلِ ناقصی دارند.
در بخشِ پیشین به عللِ متفاوتی که منجر به فراموشی میشود پرداختیم که تنها بخشی از آن به اختلال و نقصانِ ادراک بازمیگردد. از این روی آقایِ علی از کل ( وجودِ فراموشی ) به صورتِ سرراست و بدونِ هیچ پشتوانهیِ عقلانی نتجیجهیِ جزء ( نقصانِ عقل) را گرفته است و بدینسان ایشان دچارِ مغلطهیِ ترکیب شدهاند.
اینکه افتِ حافظه و نقصانِ قوهیِ ادراک میتواند منجر به فراموشی شود درست است اما از وجودِ فراموشی لزوماً نمیتوان نتیجهی افتِ قوهِ ادراک را گرفت چراکه دلایلِ بیشتری در این امر میتواند نقش داشته باشد.( نگاه کنید به عللِ فراموشی در همین نوشتار).
۴- ادعایِ آیتالله مکارم شیرازی و آیتالله جوادی آملی پیرامون ویژه بودنِ پیامگیر (= خاص بودنِ مخاطب)
آقایان، آیتالله شیرازی و آیتالله جوادی براین باورند که:
«مقصودِ حضرت از این خطبه، تنها به زنانِ خاص در زمانِ خود بوده، چراکه عایشه شوندِ شکستِ جنگِ جمل بوده است و سپس حضرت در نکوهشِ او این سخنان را ایراد کردهاند، و عمومیت ندارد.»
پاسخ: به حضراتِ آیتاللهها پیشنهاد میشود خطبهی هشتادِ نهجالبلاغه را بازخوانی کنند، چرا که در این خطبه نقصانِ ایمان، ارث و عقلِ زنان را به ترتیب ، شوندِ وجودِ عادت ماهانگی زنان، نیم بودنِ ارثِ زنان و نیم بودنِ شهادتِ زنان میداند.
این استدلالها برایِ تمامِ زنها صدق میکند، عادتِ ماهانگی عمومیت دارد، حکمِ قرآنی برایِ نیم بودن ارث و یا نیم بودنِ ارزشِ شهادت، عمومیت دارد، پس نمیتوان استدلالهایِ عمومی را برایِ گروهی خاص به کار گرفت و سپس ادعا نموند که مقصود » همهیِ زنها» نبوده است.
این ادعا از آنجا که عمومیتِ استدلالهایِ آقایِ علی ابنِ ابیطالب را نادیده گرفته است، ادعایی نادرست است.
*بخشِ چهارم: برایند ( = نتیجهگیری)
آنچه که در بخشهایِ پیشین ارائه شد، نمودارِ بارزی از دیدگاهِ مردسالارِ فرهنگِ اسلامی بود، دیدگاهی که پس از مرگِ خدیجه زاده شد و توسطِ آیاتِ قرآنی تقدیس گردید و توسطِ شمشیر-بدستانی چون آقایِ علی ابنِ ابیطالب گسترش یافت. هدف از این نوشتار صرفاً، دفاع از حق و حقوقِ » زنان» نبوده است، بلکه از یک سو بررسیِ عللِ بنیادینِ ناهنجاریها و ایجادِ تبعیضهایِ ارزشی میانِ زن و مرد که شوندِ بروزِ گرفتاریهایِ بسیار در کانونِ خانواده و باهماد میشود، و از دگر سو هویدا ساختنِ چهرهی افرادی چون آقایِ علی که بی دلیل و افسانهوار میانِ ایرانیان مقدس شده است، چهرهای که فرسنگها با شخصیتِ واقعیِ او فاصله دارد و نمایان ساختنِ نادرستی استدلالهایِ راستنمایان (= توجیه کنندگانِ) مبلغین فرهنگِ تبعیضآمیزِ اسلامی بوده است.
نگرشِ انسان مدار، نمیتواند وجودِ تبعیضهایِ جنسی را بپذیرد و بیپروا در مقابلِ راویان و مبلغین این گونه تبعیضها خواهد ایستاد، اگر این نوع قانونهایِ تبعیضآمیز هنوز پس از چهارده سده زنده و جاری ست دلیل اش، ایجادِ » قداستِ » در احکام است که شوندِ ترس و وحشت در دلِ سنجشگران و نکوهشگران میشود. باشد تا داستانسرایان فرهنگِ تبعیضآمیز بدانند که دورانِ سیطرهیِ چهارده سدهایشان به پایان رسیده است چراکه » ایجادِ ترس و وحشت » در دلِ نکوهشگران دگر کارساز نخواهد بود و بیپروا پرهیزههایِ ( = تابوهایِ ) خرافی و گاه ضد انسانی و تبعیضآمیزشان، این چُنین به بادِ نکوهشهایِ آتشین گرفته خواهد شد.
با مهر
داریوش دولتشاهی
[۱] نهجالبلاغه، ترجمه آیاتی، خطبه هشتادم
[۲] نهجالبلاغه، ترجمه شهیدی، خطبه هشتادم
[۳] نهجالبلاغه، ترجمه حسین انصاریان، خطبه هشتادم
[۴] مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی: جلد ۱۰ شماره ۴۲۱۴
[۵] قرآن، سورهی سجده، آیهی۷
[۶] همان، سورهی نسا، آیهی ۱۱
[۷] همان، سورهی نسا، آیهی ۱۷۶
[۸] وسائل الشیعه، حر عاملی، جلد ۱۷، برگِ۴۳۷
[۹] فرهنگِ دهخدا، جلد «ن» برگِ ۷۲۱
[۱۰] زن در دامِ ادیانِ ابراهیمی، نوشتهی پروفسور مسعود انصاری، برگِ ۱۸۱
[۱۱] قرآن، سورهی بقره، آیهی ۲۳۰
[۱۲] همان، سورهی بقره، آیهی ۲۳۰
[۱۳] بیست و سه سال، نوشتهی علی دشتی، برگِ
[۱۴] قانونِ قوه باه، نوشتهی محمدابراهیم آوازه، بخشِ ازدواجِ متعه
[۱۵] المیزان، نوشتهی علامه طباطبایی، جلد ۴، بخشِ وضع زنان قبل از اسلام ، وضع آنان در اسلام
[۱۶] زن در دامِ ادیانِ ابراهیمی، نوشتهی پروفسور مسعود انصاری، برگِ ۲۳
[۱۷] تارنمایِ دارِ آخرت، پرسش و پاسخهای آیتالله سیستانی
[۱۸] پایگاهِ اطلاع رسانی دفترِ آیتالله مکارم شیرازی، بخشِ تشریحِ نهجالبلاغه، خطبهیِ هشتادم
[۱۹] قرآن سورهیِ نسا، آیهی ۱۱
[۲۰] قرآن، سورهی بقره آیهی ۲۸۲
[۲۱] دانشنامهیِ بریتانیکا، تعریفِ واژهیِ «عقلگرایی»
[۲۲] فرهنگِ لغاتِ قرآن، محمد قریب، واژهی عقل
[۲۳] اصولِ کافی، جلدِ نخست، برگِ ۳۶
[۲۴] التعریفات جرجانی، برگِ ۶۵
[۲۵] قرآن، سورهی نسا، آیهی ۲۴
[۲۶] همان، سورهیِ المائدة,آیهی ۳۸
[۲۷] همان، سورهیِ الاحزاب، آیهی ۵۱
[۲۸] همان،سورهیِ المائدة, آیه ۳۳
[۲۹] حکمتِ نظری و عملی در نهجالبلاغه،جوادی آملی ، برگِ ۳۵
[۳۰] همان، برگِ ۳۶
[۳۱] عللِ فراموشکاری، فروید،بخشِ نخست عللِ فراموش کردن و تاثیرات و مقصودهایِ آن
[۳۲]Mild Cognitive Impairment More Common in Men Than in Women, May 1, 2008
باز دیدم یک سری با بی شرمی حرفای من را در سایتهای خود میگذرند. از این داریوش لمپنشاهی هم کاملا نفرت دارم زیرا هیچ فرقی با بسیجیها ندارد. هرگز توهینهای این شخص پلید را به خانوادهام فراموش نخواهم کرد.
خسرو فروهر، آخه تو توی عمرت یه نوشته هم نداری بیسوادِ لمپن
دیگه همه میدونند تو به داریوش دولتشاهی حسودیت میشه برو خجالت بکش،
جریانِ اون زن شوهر در هم که درِ لوو میره،
برو خجالت بکش.
من برای آقای خسرو فروهر احترام قائل بودم، اما الان که این حرف را ازشون شنیدم، از چشمم افتادند و فهمیدم هر چی راجبش میگفتند راست بوده.
آقای خسرو فروهر، شما واقعا یک لمپن هستید و به آقای دولتشاهی حسودی میکنید.
براتون متاسفم.
Khosro farvahar, akhe to tooye omret ye neveshteh ham nadari bisavad e lompan
dige hame midonand to be Dariush Dolatshahi hasoodit mishe boro khejalaat bekesh, chand rooz pish parvandat ro ke ba zaneh shohar dar ham boodi oomadand low dadand.
آقای خسرو فروهر شما که ادعا سواد میکنید اونی که با بی شرمی میزارند نوشته کسی میباشد نه حرف کسی را شما فکر میکنید همه مانند شما بیسواد هستند حالا 4 تا ادم بیکار را پیدا کردید برنامه بی محتوا شما را میبینند
تو تا الان حتا یک مقاله هم نوشتی آخه
براستی جناب دولتشاهی درست میگویند شما لمپن هستیذ
حالا از کجا مطمئن شدید که ایشان خسرو فروهر هستند؟ که تمام اتهامات را به اثبات رساندید! من نمی دانم خسرو فروهر کیه ولی هیچ آدم عاقلی چنین کامنت خود براندازی نمی گذارد.